کد خبر: 25602 | صفحه نخست » اخبار علمی ، فرهنگی | چهارشنبه، 19 فروردین 1394 - 17:05 |
روند تکاملی آموزش زبان و تاثیر تیوری دکتر حسینی بر آن | ||||||||||||||
فرهنگیان نیوز - تدبیر:
دکتر سید محمد حسن حسینی معلم مدرسه رافتی قاسم آباد!؟ mhhosseini73@yahoo.com یاد آوری: علاوه بر این مقاله، 40 مقاله و 7 کتاب دیگرم را که در اکثر آنها به معرفی تیوری (آموزشی-سیاسی) و روش تدریسم از زوایای متفاوت پرداخته ام هم به مجلات ایرانی از جمله مجله "رشد آموزش زبان" ارایه داده ام که متاسفانه ایشان هیچ کدام از آنها را چاپ و معرفی نکردند!؟ که البته بعدا در آمریکا، انگلستان، کانادا، آلمان، اسکاتلند، ترکیه و هندوستان و ... چاپ و معرفی شدند....
مقدمه تاریخ رویکردها و روشهای تدریس در آموزش زبان همواره دست خوش تغییرات و دگرگونیهایی در دورههای مختلف بوده است. این تغییرات را میتوان به عنوان پاسخی راهبردی به نیازهای زبان آموزان در نظر گرفت. آنها همچنین منعکس کننده دگرگونیها در اهداف آموزش زبان و نظریهها درباره ماهیت زبان و زبان آموزی نیز میباشند. این سطح از انطباق پذیری و انعطاف پذیری اثباتی بر پویایی و خلاقیت و تعهد متخصصان آموزش زبان می باشد. ریچاردز و راجرز (1986) نیز براین مطلب صحه میگذارند که گسترش رویکردها و روشها که یک رویه برجسته در آموزش زبان دوم و یا زبان خارجی می باشد انعکاسی از سعی و تلاش برای پیدا کردن راههای موثرتر و مفیدتر برای تدریس زبان می باشد. البته بسیاری از این روشها و رویکردها علاوه بر نظریههای اساسی زبان و یادگیری زبان ارتباطی آشکار یا پنهان با سنتهای زبان شناسی، روانشناسی و آموزشی دارند. مروری بر تاریخ آموزش و یادگیری زبان بیان گر این مطلب است که اهداف آموزشی با جای دادن موضوعاتی همچون فراگیری دانش فراشناختی و تعاملات جهانی و یادگیری همیشگی درخود، عرصهای گستردهتر پیدا کرده است. همزمان در آغاز قرن بیست و یکم آموزش زبان انگلیسی (ELT) حرکتی تصاعدی را از رفتارگرایی به سمت ساختارگرایی تجربه کرده است. همانطور که در جدول 1-1 نشان داده شده است نقطه تمرکز در حیطه آموزش زبان از تبادل و جابجایی دانش به سوی تاکید بر تولید دانش، از توجه به محصول دانش به اولویت دادن به روند یادگیری و رسیدن به اهداف و از دریافتهای منفعلانه در یادگیریهای متن بنیان به پرسش فعالانه در موقعیتهای یادگیری مسئله محور جایی که خود زبان آموزان مسئول یادگیری خودشان میباشند تغییر یافته است. امروزه ELT به مولفههای احساسی یادگیری نیز توجه میکند و تاثیر موج گونه آن را میتوان در دگرگونی این حرفه از روشهایی با حاکمیت معلم به سمت روشهایی با مرکزیت زبان آموز و یادگیری مشاهده کرد. به این تغییر جهتها که البته همواره همراه با بحثهای بسیار اتفاق افتادهاند، میتوان به عنوان پاسخهای معاصر به دغدغهها براساس رویکردهای زمانه نگاه کرد.
جدول 1-1 تفاوت بین رویکردهای غیر ساختار گرایانه و ساختار گرایانه قبل از ادامه بحث توجهی کوتاه اما کاربردی به تعریفهای واژگان مرتبط از جمله روش شناسی (methodology)، رویکرد (approach)، روش method)) و تکنیک (technique) میتواند مفید باشد. البته لازم به ذکر است که این واژهها به اشکال گوناگون و بطور مفصل در جاهای دیگر تعریف شدهاند. براساس نظریه راجرز (2001) روش شناسی بکار می رود تا تمرینها و فعالیتهای کلاسی را بر مبنای نظریههای موجود در زمینه آموزش (زبان) ارایه دهد. رویکردهای متفاوت را میتوان به عنوان نتایج یک سری تلاشها برای ایجاد چنین ارتباطی در نظر گرفت. بنابراین همان طور که ریچاردز و راجرز نیز گفتهاند یک رویکرد مجموعهای از فرضیات و یا باورهایی که با ماهیت زبان، آموزش و یادگیری سر و کار دارند می باشد که میتواند در موارد گوناگون بکار گرفته شود. به طور نمونه CLT , CBI , WL , MI , NP , TBLT , CL به عنوان رویکرد شناخته میشوند. از سوی دیگر روش به یک راه بکارگیری خاص فرضیات و باورهای موجود در یک رویکرد در محیط واقعی کلاس اتلاق میشود. به بیان دیگر رویکردها زمینههای بالقوهای هستند که بر مبنای آنها روشهای مختلف ظهور میکنند. پس مفهوم روش در بر دارنده یک دسته اصول و سبک های ارایه درس منظم از پیش طراحی شده میباشد که بر یک رویکرد خاص استوار هستند. بنابراین روشها به این دلیل که دارای تعاریف خاصی برای روند یادگیری زبان، نقش معلم و زبان آموز، انواع فعالیتهای یادگیری و مفاد تدریس و ترتیب ارائه انها دارند انعطاف ناپذیر میباشند. از SLT, CC, CLL, SW, SO, TPR به عنوان روش یاد میشود. تجویز تکنیکهای از پیش تعیین شده برای استفاده در کلاس خصوصیت دیگری برای روش ها میباشد. به گفته آنتونی (1963) تکنیک مربوط به یک راهبرد خاص میشود که در مسیر تدریس برای رسیدن به یک هدف آموزشی فوری بکار گرفته شود. برای مثال میتوان به استفاده از دریل ها در ALM به عنوان تکنیک اشاره کرد.
عصر روش در قرنهای هفدهم و هجدهم و اوائل قرن نوزدهم یادگیری زبان لاتین و یونانی به عنوان زبانهای خارجه در دنیای غرب از اهمیت زیادی برخوردار بود. آموزش زبان بر ساختار زبانی متمرکز بود و دلیل آن نیز کیفیت مطالعات ادبی و ترجمه بود و این آن چیزی بود که در آن زمان مورد تاکید آموزش عمومی بود. در این دوره شیوه غالب ارائه در کلاسهای زبان GTM بود. GTM که در آمریکا به نام روش Prussian شناخته میشد برارائه دستور زبان به شکل استقرایی آن هم به زبان مادری زبان آموزان و حفظ فهرست کلمات و قوانین دستوری و ترجمه متون باستانی تاکید داشت. تمرکز این روش تدریس بر درستی ساختارهای به کار گرفته شده با هدف توانا نمودن زبان آموزان بر دستیابی به سطوح بالای کیفیت درترجمه می باشد. در این روش پافشاری بر خواندن و نوشتن است تا اینکه بر گوش کردن و صحبت کردن. هرچند ابتدا پایه تئوریک یا فلسفه یادگیری خاصی برای بکارگیری GTM ذکر نشده بود این روش کلاسیک به تدریج برای تدریس زبانهای جدید در سراسر جهان بکار گرفته شد. اخیرا این باور که تئوری زبان در GTM میتواند مربوط به دستور زبان تجویزی باشد رایج شده زیرا که این دستور به زبان به دید یک دسته قوانین گرامری و کلمات که در اصل در متن جای دارند مینگرد. همچنین تئوری یادگیری این روش باستانی به روانشناسی ذهنی نسبت داده شده است که در این نوع روانشناسی پرورش هوشمندی و تواناییهای ذهنی (مثلا به خاطرسپاری، استدلال، تجزیه و تفکر نقادانه و...) را در نتیجه تجزیه و تحلیل دستور زبان و به خاطر سپردن فهرستهای طولانی کلمات و معنی آنها ومترادفات و کلمات متضاد آنها میدانند. به هر حال اشکال اصلی GTM این است که بجای اینکه به هدف زبان و استفاده از قدرت خلاقانه در به کارگیری آن توجه کند برخود زبان تاکید بیش از حد دارد و این باعث شد که زبان آموزان زمان کلاس را به بحث درباره خود زبان بگذرانند تا اینکه به آن زبان صحبت کنند. با این وجود همانند خیلی از روشهای سنتی دیگر این روش نیز به اشکال تغییر داده شده در قسمتهایی از جهان بخصوص در ایران - در مدارس و دانشگاه ها - حتی امروز استفاده میشود. البته در موسسات آموزش زبان غالبا از ترکیبی از این روش و روش ALM که بعدا توضیح داده خواهد شد استفاده می شود. در اواسط قرن نوزدهم فرصتهای برقراری ارتباط که تازه میان اروپاییان شروع به رشد کرده بود افرادی که در زمینه آموزش زبان خارجی و یا زبان دوم ((L2/FL فعالیت میکردند را بر آن داشت که آموزش زبان خارجی را تحول بخشند و آن را موثرتر و بهتر کنند. کنجکاوی برخی از کارشناسان بخصوص در اروپا آنان را برآن داشت که راه هایی را که بچهها زبان مادریشان را میآموختند بررسی کنند که خود این موضوع سبب چرخش تمرکز متخصصان آموزش زبان به سمت اهمیت دادن به معنا در یادگیری زبان شد. این تحول و حرکت مهم در تدریس به نام جنبش اصلاح شناخته شد. از آنجا که این جنبش معلمان زبان را تشویق به متمرکز شدن بر روی اهمیت گفتار میکرد، تمرین فنوتیک، استفاده از مکالمه، آموزش استقرایی دستور زبان، مطالعه زبان گفتار و توجه به مهارت شفاهی در اولویت قرار گرفت. پیشرفت جنبش اصلاح با خود تغییر در روشهای تدریس زبانهای خارجی و کلاسیک را به دنبال آورد. در آخرین دهه قرن نوزدهم تلاشهای بعضی اصلاح طلبها مانند هنری سوییت (1899) در ابتدای جریان اصلاحات به ظهور تعدادی روشهای شفاهی کمک کرد. برای مثال گوین براساس تجربه خود در مورد یادگیری زبان آلمانی با روش حفظ کردن تعداد محدودی قوانین دستور زبان و کلمات ادعا کرد که یادگیری زبان در واقع تبدیل دریافتها به مفاهیم و سپس استفاده از زبان برای ارائه این مفاهیم است. در این چنین شرایطی بود که او روش Series را ایجاد کرد. در این روش تاکید بر آموزش زبان از طریق ارائه یک سری جملات در متونی که سطح بندی شده بودند بود. علیرغم این موضوع گسترش تقاضا برای روش واقع گرایانهتر در جهت ارتقا مهارت شفاهی زبان آموزان توجه متخصصان زبان را به مطالعه دقیقتر راههای طبیعی فراگیری زبان توسط بچهها جلب کرد. نتیجه نهایی این مطالعات روش NM بود که این روش بستر را برای ظهور روش DM از طرف برلیتز مکزی میلیان فراهم کرد. هیلفرتیس (1985) NM را این چنین توصیف می کند: از آنجایی که بچهها به طور طبیعی قبل از شروع به خواندن کردن یاد میگیرند که چطور صحبت کنند یادگیری مهارت صحبت کردن باید قبل از یادگیری سواد خواندن اتفاق بیفتد و مهارتهای دریافتی (شنیدن و خواندن) باید قبل از مهارتهای تولیدی (نوشتن و صحبت کردن) باشند. طرفداران این روش از استفاده کتاب در کلاس اجتناب میکردند. مثل یک بچه داخل منزل، زبان آموز نیز باید در زبان غرق شود و به او اجازه داده شود که تصمیم ها و ایده های خود را با استفاده از زبان ارایه دهد. این روش شامل یک سری تکگویی توسط معلم میباشد که در حین آن سوالها و جوابهایی بین معلم و شاگرد رد و بدل میشود که این همه به زبان هدف صورت میگیرد. در این نوع صحبت پانتومیم نقش بالایی دارد. فراگیر در نهایت به نقطهای میرسد که شروع به باز تولید عبارات و کلمات زبان خارجی میکند. در این روش استفاده از زبان مادری به طور جدی ممنوع میباشد. صفحه 21
برلیتز براساس این فرض که هر زبان هدفی باید درست همانند زبان اول یادگیرفته شود، در روش خود که در واقع تصمیمی بود بر به کار گیری NM معلمان را به ایجاد یک فضای یادگیری طبیعی در کلاس تشویق نمود. او اعتقاد به استفاده وسیع از زبان هدف در کلاس یادگیری L2 داشت و معلمان را به شدت از استفاده از زبان مادری زبان آموزان و ترجمه کردن در حین تدریس L2 نهی مینمود. در این روش باور بر این بود که L2 کم کم طی مکالمات و گفتگوها و سوالات و جوابها فراگرفته میشود. در این روش همان طور که اشمیت و ریچارد (2007) نیز گفتهاند توصیه به تبادل معنی به صورت مستقیم – همان گونه که از اسم این روش بر میآید - بوسیله مربوط ساختن فرمهای کلامی و اعمال و اشیا، پانتومیم و موقعیتها میشود. برلیتز همچنین اساسا با تدریس صریح دستور زبان، تجزیه و تحلیل قوانین و واژگان دستوری و ساختارهای نحوی در تعلیم زبان دوم مخالف بود. بنابراین روش او از این لحاظ در واقع تلاشی بود برای رفع نواقص GTM. از روش DM انتظار میرفت که به زبان آموزان کمک کند که هنگام برقراری ارتباط به جای استفاده از زبان مادریشان برای فکر کردن به زبان هدف فکر کنند. یک خصوصیت DM که آن را از NM متمایز میکند توجهی است که این روش تدریس به کامل بودن دانش زبان شناسی میکند. بعلاوه این روش تاکید زیادی بر تلفظ صحیح بیش از ارائه دادن شکل نوشتاری میکند.
منتقدان روش DM بر این باور بودند که این روش با نادیده گرفتن واقعیتهای علمی کلاس درس زحمت زیادی را بردوش معلمان میگزارد. آنها اعتقاد داشتند که مثلا حذف کامل زبان مادری زبان آموزان در حین تدریس کاری غیر واقع گرایانه است چرا که بزرگسالان دقیقا مانند کودکان زبان نمیآموزند و نیاز به تدریس صریح دستور زبان و دیگر جنبههای L2 دارند (گردی و دابرولسکی و آرونوف 1993). مسئله سرگردان کننده مهم دیگر که درباره این روش وجود داشت تاکید بیش از حدی بود که این روش بر روان صحبت کردن داشت که این خود تاثیر منفی روی صحیح صحبت کردن میگذاشت.
روشهای دوران جنگ دوران پس از جنگ جهانی اول شاهد تقاضاهای بسیار زیادی برای معرفی روشهای تدریس زبان واقع گرایانه تر و عمل گرایانه بود. تاکید بر اهمیت مهارت درک مطلب و خواندن برای اهداف دانشگاهی و علمی نیز در این دوره آشکار شد. در این بین گزارش کول من درباره نقش محوری خواندن و درک مطلب در دانشگاه نیاز به یک راهبرد برای ارتقا مهارت خواندن و درک مطلب مفید و کارا را بالا برد و نهایتا منجر به بوجود آمدن روش تدریس RM شد. زمان زیادی از ظهور RM نگذشته بود که ورود آمریکا به جنگ جهانی دوم در 1940 یک تغییر جهت دیگر در عرصه آموزش زبان را موجب شد. به خاطر شرایط خاص جنگ نیاز غیر قابل اجتناب برای صحبت کردن روان زبانهای مختلف کارشناسان را بر آن داشت که تمرکز خود را بر اهمیت ارتباط شفاهی متمرکز کنند. انتقادات شدید از RM از طرف محققانی همچون بلومفیلد نظرمنفی متخصصان را نسبت به RM بدتر کرد. شرایط ویژه جنگ همان طوری که استرن (1991) بیان میکند توجه متخصصان آموزش زبان را نه تنها به اهمیت برقراری ارتباط بلکه همچنین به یادگیری و تسلط فوری و آنی فراگیران به زبان هدف و قدرت برقراری ارتباط با زبان جلب کرد. و بنابراین برخی روشهای جدید مانند Aural Oral Approach که بعدها نام رسمی روش ارتشی Army Method (روش مخبر) را گرفت و بعد از آن ALM شروع به پدیدار شدن و رشد کردن کردند. روش Andiolingual که همچنین به نام روش mim-mem شناخته میشود سعی بر درونی کردن تولید خود به خودی جملات توسط زبان آموزان از طریق تقلید، حفظ کردن و تکرار مداوم کردن داشت. اساس این روش همان طور که تیرمالای (2002) نیز بیان نموده براین عقیده استوار است که یادگیری L2 باید به عنوان یک روند مکانیزه و شبه ماشینی تشکیل عادت تلقی گردد. یادگیری از طریق روش Andiolingual حاوی عمل حفظ کردن و تمرینهای الگویی میباشد که به این ترتیب کنترل کامل بر پاسخهای داده شده را امری ضروری مینماید. در این روش هیچ یک از تمرینها یا ساختارها قرار نیست که توضیح داده شوند چون عقیده بر آن است که دانستن قوانین گرامری تنها کاری که میکند ایجاد مانع در راه شکل گیری خود به خودی عادتها است. ضمنا در این روش ترجمه یا رجوع به زبان اول و یا مادری نیز مجاز شمرده نمیشد. درواقع ALM همان شکل گسترش یافته و پالایش شده DM بود زیرا که این روش بسیاری از اصول خود را از DM استخراج کرده بود - با این هدف که توانایی صحبت کردن در حد زبان اول را در زبان آموزان ایجاد کند. همانطور که ریچاردز و راجرز (2001) گفتهاند تدارک و پیش بینی دادههای سازمان یافته و سطح بندی شده از طریق فعالیتهایی که تاکید بر تداعی معانی، تقلید و تقویت کردن آموختهها به عنوان جنبه اولیه فراگیری زبان داشتند مهمترین دغدغه طرفداران ALM که خود پیروان مکتب رفتارگراها بودند، بود. همچنین میتوان ALM را تاحدودی به عنوان واکنشی به نبود هیچ گونه تاکید بر مهارت گفتگو در روش RM دانست. با همه اینها نقص عمده این راهبرد تدریس مبتنی بر دستور زبان که بطور گسترده در سراسر جهان مورد استفاده قرار گرفت این بود که در این روش زبان آموزان آن ابتکار لازم برای استفاده خلاقانه از زبان را که در شرایط واقعی نیاز به آن است نمیآموختند. علاوه بر این این روش برای زبان آموزان کلاسهایی که به این روش اداره میشدند خسته کننده و نا امید کننده بود. لازم به یاد آوری است که در همان دوران که ALM در آمریکا برای خود محبوبیت کسب میکرد بعضی پژوهشگران انگلیسی مانند وست و هورنبی و پالمر در حال مطالعه در باره اهمیت متن و موقعیت های متفاوت که در آنها زبان مورد استفاده قرار میگیرد بودند. آنها مدعی بودند که صرف ساختارهای زبانی یعنی باوری که در ALM وجود دارد برای دسترسی به معنا کافی نیست بنابراین ایشان SLT که تاحدودی و به نوعی DM تغییر داده شده بود را معرفی کردند و آن را به فهرست روشهای تدریس در حرفه ELT در انگلستان افزودند. براساس گفته ریچاردز و راجرز یک خصوصیت این روش که آن را از روشهای دیگر مانند DM مجزا میکرد این بود که این روش اصول قاعده دار انتخاب مفاد دستور زبانی و کلمات سطح بندی آنها را ارائه میدهد. ( ibid.38)
روشهای نوآورانه در دهه 1950 حرفه آموزش زبان از دیدگاههای سنتی درباره ماهیت زبان و یادگیری زبان فاصله قابل توجهی گرفت. طلوع نظریههای شناختی یادگیری زبان تنزل رفتارگراها را که یادگیری را نتیجه پاسخهایی شرطی شده به محرکهای خارجی میدانستند به دنبال آورد و منجر به ظهور راهبرد قانون شناختی گردید. همانطور که ارسلان (2008) در زیل به آن اشاره نموده، طرفداران نظریه پردازان شناختی بر این عقیدهاند که: یادگیری یک زبان یک پروسه زبان شناسی و روان شناسی منحصر بفرد است. این روند زبان آموزان را تشویق میکند که براساس دانش شناخت ذاتی و در برخورد با زبان معنادار و قابل درک – و نه بر مبنای عادت - یک مدل ذهنی از سیستم زبان بسازند. دراین روش اشتباهات نه به عنوان عادات بد که ما باید از آنها اجتناب کنیم بلکه به عنوان نتیجه فرعی در روند یادگیری خلاقانه شناخته میشوند که شامل ساده سازی قوانین، عمومیت دادن، جابجایی و دیگر استرتژیهای ذهنی میشود (p. l2)
طرفدارن سرسخت نظریههای شناختی به زبان آموزی به عنوان یک پروسه ذهنی پیچیده نگاه میکردند که مستلزم نقش فعال زبان آموز در پروسه یادگیری و استفاده از زبان بود. از دیدگاه آنها معنا و الگوی دانش فرد خصوصیتهای مجزا کننده زبان آموزی هستند. آنها براساس تئوری الگوی دانش فرد برتلت (1932) که یادگیری را حل مسئله میدانست ادعا کردند که یادگیری از طریق بکارگیری فنون شناختی برای یکی کردن دانش پیشین با اطلاعات دریافتی جدید است که اتفاق میافتد. بر پایه یک چنین اساسی بود که نوام چامسکی وطرفدارانش به پایه های ALM حمله بردند. آنها به جای "تقلید طوطی وار" و"عادت سازی" ایده "زبان آموزی معنادار" و "ساخت دستور و قاعده" را ارائه دادند. آموزش صریح دستور زبان به عنوان پایه استفاده خلاقانه از زبان در راهبرد چامسکی بار دیگر دراین دوره مورد تاکید قرار گرفت. در موازات رشد و توسعه نظریات شناختی، روانشناسان حسی عاطفی همه جوانب یک شخص را در امر یادگیری در نظر گرفتند و بنابراین خواستار روشها و رویکردهایی که زبان آموز را به طور کامل و از همه جهات مورد توجه قرار دهد شدند. به باور آنها یک زبان آموز فقط یک مغز بزرگ (جعبه سیاه) نیست که بتواند بدون تاثیر گرفتن از عوامل احساسی اطلاعات را پردازش کند. تلاقی این دو مکتب فکری (طرفداران دیدگاه شناختی و دیدگاه حسی عاطفی) راه را برای روشهای مدرن سال 1965 از قبیل TPR, CLL, SW, SO, Super Learning باز کرد. اما حقیقت این است که نتایج علمی این روشهای به اصطلاح نوآورانه نتوانست انتظارات را در موقعیتهای دنیای واقعی برآورده کند و متعاقبا همانند پیشینیان خود بعد از یک مدت کوتاه محبوبیت به همان گذرگاه افول افتادند.
Communicative Competenceو یا مفهوم مهارت ارتباطی (معاشرتی) و آموزش زبان بین دو دهه 1960 و 1980 حرفه آموزش زبان باز هم با یک تغییر کلی و بنیادین مواجه شد. واقعیت کشورهای نوظهور و مستقل اروپایی باعث شد متخصصان زبان به جای توجه محض به تسلط برساختار و مهارت زبانی یعنی آنچه چامسکی و همراهانش حامی آن بودند توجه خود را بر جنبه کاربردی و معاشرتی زبان متمرکز کنند. که این مطلب به نوبه خود تقاضا را برای روشهای جایگزین روشهای پیشین که بر مبنای ساختار گرامری و روش مبنی بر موقعیت که نتوانسته بودند نیاز واقعیتهای علم اروپا را برطرف سازند بالا برد. از طرف دیگر تغییرات اساسی که نظریات پایهای یادگیری و آموزش زبان - ازجمله نظریات جامعه شناسی زبان یا نظریات شناختی - با آن روبرو بودند تقاضاها را برای نوآوریهای مفیدتر افزایش داد. دیدگاه نظری جدید به متن اجتماعی که در آن مرتبط ساختن خصوصیات صوری زبان با جنبههای کارکردی آن و همچنین رابطه بین زبان و معنا ممکن بود، اهمیت ویژه ای میداد. یک چنین زمینه ای بود که افراد حرفهای مانند هایمز (1992) را بر آن داشت که مفاهیم سنتی زبان، زبان آموزی زبان و تدریس زبان را باز تعریف کنند. نظریه مهارت معاشرتی هایمز در واقع زبان را در متن اجتماعی که در آن استفاده می شود قرار میداد و به رشد برنامه درسی برحسب موقعیت کمک میکرد. این نظریه کار افرادی که بررسی برنامه درسی را برحسب مفهوم کار میکردند از قبیل ویلکینز، فینوچیارو و برومفیت و نتیجه کار بعضی دانشمندان ازقبیل کندلین و ویدوسون را گسترش داد و نهایتا منجربه پدید آمدن CLT یعنی محبوب ترین راهبرد ارائه شده برای آموزش زبان که تاکنون معرفی شده است گردید. البته کمک برداشت هالی دی از زبان کاربردی به تکامل این راهبرد نباید نادیده گرفته شود. طرفداران CLT براین باورند که: صرف دانستن روش تولید یک جمله از لحاظ دستوری درست کافی نیست. شخصی از لحاظ معاشرتی دارای مهارت و کفایت است که بداند چه طور میتوان در انواع موقعیتهای معاشرتی سخنی بیان داشت که از لحاظ اجتماعی قابل قبول و طبیعی باشد. جمله "هی پسر ماشینمو روبرا کن" از لحاظ ساختاری درست است اما به اندازه جمله "عذر میخواهم ایا میشه لطف کنید ماشین منو امروز تعمیر کنید" (مهارت معاشرتی) مفید و تاثیر گذار نیست. مهارت معاشرتی در بردارنده دانش دستوری زبان و مهمتر از آن دانش فرهنگی اجتماعی و حساسیت نسبت به نوع بکارگیری زبان در موقعیتهای خاص و با در نظر گرفتن نوع رابطه میباشد. به بیان دیگر از دیدگاه طرفداران CLT در کلاسهای زبان تاکید باید بر همه جوانب تدریس مهارت و کفایت معاشرت باشد. یعنی کلاسهای زبان باید طوری باشند که رشد دهنده مهارت زبانی و دستور زبانی، مهارت تدبیر زبانی، مهارت اجتماعی زبانی، مهارت اجتماعی فرهنگی و مهارت استفاده از کلام به طور همزمان در زبان آموزان باشند. به هر حال واقعیت این است که حتی نتایج کلاسهای CLT نیز در دنیای واقعی بخصوص در شرایط جهان کنونی رضایت بخش نیست. درنتیجه علیرغم موقعیت کنونی که CLT در دنیا دارد این رویکرد در حال از دست دادن محبوبیت خود در دورهها و کلاس های زبان در غالب نقاط دنیا میباشد.
تاثیر ساختارگراها بر آموزش زبان انگلیسی از میان تعداد زیاد نظریات مطرح در زمینه آموزش نظریات مربوط به کلام اخیرا حوزه ELT را در شروع هزاره سوم با یک تغییر بزرگ دیگر مواجه ساختهاند. نظرات ساختار گرایان همچون پیاژه، دیویی، ویگاتسکی و برونر راهشان را به درون کلاس های زبان پیدا کردهاند. نکته حایز اهمیت در دیدگاه ساختارگرایان این است که آنها به جنبه انسانی یادگیری توجه می کنند. انها همچنین وجه احساسی و طبیعت بین فردی فراگیران را در متن فرهنگی اجتماعی آن - بعلاوه جنبههای شناختی- درنظر میگیرند. ساختار گراها به این نتیجه رسیدهاند که باید بر یادگیری فرامهارتها و دانش برای یادگیری مادام العمری تاکید کنند و مسئولیت پذیری زبان آموزان برای یادگیری خود را پرنگ تر و پر اهمیت تر نمایند. مسئله اصلی این است که آنها میگویند که عوامل فرهنگی اجتماعی محیطی که زبان در آن اتفاق میافتد باید به خاطر این تصور که زبان یک پدیده اجتماعی است مسلم فرض شوند. از دید گاه آنها اهمیت یک متن و محیط یادگیری خوب طراحی شده برای کلاسهای زبان در این است که این متن به پیشرفت همه جنبه های مهارت معاشرتی فرد به خصوص مهارتهای جامعه شناسی و فرهنگی زبانی کمک می کند. همان طور که اشاره شد اعتقاد براین است که دستیابی به این چنین مهارتهایی که برای تعابل موثر در جامعه در حال جهانی شدن کنونی ضروری میباشد از طریق روشهای سنتی و قرار دادی قبلی از قبیل TLM, MI, WLL, CBI, CLLA وحتی CLT میسر نمیباشد. در چنین شرایطی است که روشهایی جدید مانند Experiential Learning, Problem Based Learning, Collaborative Learning, Interactive Learning, و CL که تماما بر کار گروهی تمرکز دارند راهکارهایشان را برای کلاس زبان ارئه میکنند. اعتقاد عمده طرفداران این روشهای نوآورانه از جمله الیس (2003) این است که برای فراگیری زبان خارجی یا زبان دوم داشتن تعامل یک اصل اساسی میباشد. در هر صورت علیرغم فواید این روش های نو آورانه واقعیت این است که به باور اینجانب این نوآوریها نیز مشکلات و نقایص خاص خودشان را دارند. یکی از مشکلات اساسی آنها این است که آنها از نقش و اهمیت موضوع "رقابت" در یادگیری و موفقیت و پیشرفت در زندگی و در دنیای واقعی به شدت غفلت کرده اند. همین طور این روش ها مکانیزم هایی موثر و کارا برای ایجاد حس مسولیت پذیری در تک تک فراگیران ندارند. مهمتر این که این روش های تدریس قادر به منعکس کردن یک تصویر کلی از واقعیتهای جهان و اصول حاکم برآن در سطح کلاس نیستند و این پتانسیل را ندارند که نسل فردا را برای زندگی موفق در دنیای فردا آماده کنند. بنابراین این روشها نیز همانند پیشینیان خود محکوم به شکست هستند.
تاثیر نگرش آموزشی سیاسی "اینجانب" بر آموزش زبان انگلیسی توانایی انسانها برای برنامه ریزی کردن و ساختن جهانی آباد و مترقی برای آیندهشان در واقع همان وجه تمایز انسان از حیوان می باشد. باید به مردم اموزش داده شود که برای ساختن اینده اشان راهی متصور شوند و بدین طریق رشد یابند {و به آزادی برسند}. پایلو فره همان طور که گفته شد نتایج عملی روشها و رویکردهای نواورانه و تعامل گرا همانند Collaborative Learning که بر مبنای نظریات ساختارگراها ارایه شده اند در دنیای واقعی نمی توانند آن طور که مورد انتظار می باشد کلیت دنیای واقعی را منعکس کرده و نسل فردا را برای زندگی در چنین دنیایی آماده کنند. دلیل اصلی این امر هم این است که تا به حال برداشت درستی از آموزش و تدریس نشده است. در واقع - از نظر اینجانب - تدریس یک پروسه پیچیده اجتماعی سیاسی می باشد. اینجانب بر این باور هستم که مدارس و دانشگاه ها باید به نسل فردا و آینده سازان این مرز و بوم کمک کنند که متوجه این واقعیت "هم" شوند که آنان هم در دنیایی که زندگی می کنند سهم و حقوقی دارند و بنابراین باید علاوه بر کسب مهارت های علمی، متفکر، خلاق، منتقد و آگاه به مسایل اجتماعی و به ویژه مسایل سیاسی بار آیند. آنان همین طور باید بیاموزند که تواضع - و نه خود رایی و خودکامگی - به همان اندازه نشان دهنده اعتبار آحاد جامعه است که مدارج علمی، موقعیت های اجتماعی و مسیولیت های شغلی آن ها. مهمتر این که آنان باید بیاموزند که ضمن مشارکت جو و در عین حال اهل رقابت، مسئولیت پذیر و منصف بودن با هر وسیله ای به مبارزه با منابع هر گونه ظلم و ستم و فساد و تبعیض و غارت و ریا و استبداد به پا خیزند. بنابراین علاوه بر عوامل اجتماعی فرهنگی عوامل اقتصادی و به خصوص عوامل سیاسی موجود در جامعه ای که زبان آموزان در آن زندگی می کنند و یا آموزش می بینند باید در پروسه آموزش در نظر گرفته شوند چرا که این عوامل تاثیر مستقیم بر رغبت و انگیزه زبان آموزان نه تنها برای یاد گرفتن بلکه برای زندگی کردن دارند. همان طور که در کتابم آورده ام و در مصاحبه ام با بی بی سی عنوان کردم اینجانب در تیوری آموزشی- سیاسی خودم اول بار این ایده را مطرح کرده ام که "زبان یک اسلحه است". – یک اسلحه برای رها سازی مظلومان و ستمدیدگان. این امر میسر است چرا که زبان (کلمات / ضرب المثل ها / جملات راه بردی و ...) ما بر افکار مخاطبان ما تاثیر می گذارد. و افکار آنها به تدریج نگرش آنها را شکل می دهد. و در نگرش آنها قدرت وجود دارد چرا که به طرز قابل توجهی باورهای آنها را تحت تاثیر خود قرار می دهد. و نکته این جاست که باورهای آنها به اعمال و واکنش های آنها جهت می دهند. و اعمال و واکنش های آنها سرنوشت ما را رقم می زنند. بنا براین می توان از زبان به عنوان اسلحه ای موثر برای براندازی حکومت های تمامیت خواه و خودکامه جهت رها سازی مستضعفین و اغفال و غارت شدگان مدد جست.... واقعیتهای محیطی که در آن زندگی و کار میکنم به ارائه تئوری شناختی – اجتماعی- سیاسی یادگیری زبان اینجانب کمک بسیاری کرده است. (جهت اطلاع بیشتر به فصل 13 هفتمین کتاب اینجانب مراجعه کنید) و این نظریه بود که منجر به ارائه روش تدریس آموزشی سیاسی منحصر به فرد اینجانب که در عمل به نوعی یک کاتالیزور است شد. اینجانب در روش تدریسم بر این باور هستم که معلمان و اساتید در عصر و شرایط حاضر باید از حالت بی رخوتی و پسیو بودن فعلی در آمده و نقش ایجنت های هوشمند را برای بیدار سازی، تغییر در نگاه و نگرش و باورها و رفتارها و حتی ایجاد بی نظمی اجتماعی بر عهده بگیرند. ایفای چنین نقشی برای براندازی سر چشمه های تبعیض (آپارتاید)، بی عدالتی، ظلم، ستم، فساد، و غارت و ریا و استبداد در جوامع استعمار شده جهت ارتقا منزلت و کرامت و معیشت و آزادی مردمان لازم و ضروری می باشد. بنابراین اینجانب بر این باور هستم که "آموزش" در برهه کنونی باید باز تعریف شود: "آموزش و تدریس" چیزی بیشتر از "علم" می باشد. "آموزش" در شرایط کنونی یک "هنر" است که شامل یک پروسه پیچیده تعلیمی، تربیتی و اجتماعی سیاسی می باشد که می تواند به عنوان "قلب دموکراسی و تمدن" در نظر گرفته شود. این بدان معنا است که در طول پروسه تدریس، علاوه بر مهارت های علمی شهروندان، باید مهارت های اجتماعی و به ویژه آگاهی های سیاسی آنان را نیز ارتقا دهیم. و این نوع آموزش "تفکر آزادانه" در سطح بین المللی و عملکرد دیپلماتیک در سطح کلاس را می طلبد. همان طور که در ادامه روشن خواهد شد بر خلاف روشها و رویکردهای به اصطلاح مدرن امروزی از جمله CLT که به ظاهر ادعای مخالفت با رفتارگراها را دارند هدف اصلی روش تدریس اینجانب (CTBL) فقط افزایش توانایی معاشرت و تعامل افراد نیست. این مطلب که در این روشها و رویکردها هدف نهایی ارتقای تواناییهای معاشرتی و تعاملی زبان آموزان است برای ارائه استدلال عکس این قضیه کافی است که در این روشها در واقع زبان آموزان همانند حیوان در نظر گرفته شدهاند. هدف این روشها در واقع نگاه تحقیر کننده به انسانیت است زیرا حیوانات نیز اگر آموزش ببینند قادر به تعامل و برقراری ارتباط موترتر هستند. هدفی که CTBL دنبال میکند به مراتب سودمندتر برای بشریت است. علاوه بر رشد دادن تواناییهای معاشرتی و تعاملی در فراگیران، CTBL هدف توانمند کردن ذهنهای آنها را دنبال میکند (برای مثال با تمرکز بر ارائه دادن رویکردهای انتقادی برای مهارتهای فکری شبیه و متفاوت) تا اینکه انها را به نیروهای اگاه و تغییر دهنده یا عواملی که قدرت تاثیر گذاری بر جهان را دارند تبدیل کند. تا بدین طریق بتوانند نه تنها شرایط زندگی خودشان را بلکه شرایط زندگی هم نوعان خود را نیز دگرگون سازند. اینجانب بر این باور هستم که CTBL گستره مقوله آموزش را اصلاح خواهد کرد - هم آموزش به طور عام و هم آموزش زبان به طور خاص.
عصر فناوری اطلاعات و آموزش زبان انگلیسی اینجانب (Hosseini, 2007) سعی کردهام اهمیت فناوریهای متصل به اینترنت به عنوان محور اتصال نواوریها و توانمندسازیها را در بهبود بخشیدن به کیفیت آموزش هرچه بیشتر نشان دهم. منابع قوی و قابل توجهی که این پدیده به ما ارائه میدهد جهت بهبود دادن یادگیری زبان از طریق CTBL که مهمترین هدفش آگاه سازی و توانمند کردن نسل فردا جهت براندازی حکومتهای تمامیت خواه می باشد اینجانب را بر آن داشت که این نوآوریها را در کلاسهای زبان خود به خدمت بگیرم. علاوه بر این این فناوریها با خود محیط هایی جذاب و انعطاف پذیر که برای کلاسهای مختلط و نا همگون بسیار مناسب هستند به همراه می آورند. آنها همین طور زبان آموزی را هدفمند و لذت بخش میکنند ودر نتیجه به یک تجربه رضایت بخش در طول پروسه تدریس یا یادگیری تبدیل می شوند و در نهایت به ارتقای تاثیرات راه بردی کلاس های زبان که از طریق روش تدریس اینجانب اداره می شوند منجر میشوند. (جهت اطلاع بیشتر به فصل 6 کتاب اینجانب مراجعه کنید)
نتیجه روش آموزش زبان نباید اصل و بنیان خود را بر ساختارهای گرامری صرفا برای بهبود مهارت خواندن و یا نوشتن و یا حتی ارتقای مهارتهای محاوره ای برپا سازد بلکه تاکید باید برجنبه کاربردی و متنی محیطی و نیز اجتماعی سیاسی زبان باشد. علاوه براین در عصر پساروش یعنی عصری که به دانش و خلاقیت معلم ارزش زیادی میدهند و آنها را صاحبان نظریه و آزمایش کننده و ارزیاب نظریات خود میدانند روش شناسی آموزش زبان نباید به عنوان یک سری اصول و روشهای سخت یا بستههای حل مسائل برای ارئه به انواع موقعیت ها در همه نقاط دنیا شناخته شود. بلکه باید به آن به عنوان یک روند پویا و خلاق و کاشفانه که به کاربردی بودن مسائل اهمیت ویژه می دهد و به خصوص در ارتباط با واقعیتهای فرهنگی و تاریخی و اقتصادی و به ویژه سیاسی داخلی کشورها در دنیای پیچیده و پویای امروزی می باشد نگریست. علاوه بر این به راهبردهای انسانی سیاسی آموزش و تدوین زبان باید اهمیت بیشتری داده شود زیرا این راهبردها هستند که به طور واقعی کلیت جهان امروز را منعکس میکنند و این تنها شرط برای پیشرفت موفقیت آمیز در دنیای متمدن امروز میباشد. نکته بسیار مهمی که وجود دارد این است که به جای به حاشیه کشاندن و مستضعف و محروم نگاه داشتن معلمان - که در واقع معماران بنیانهای تمدنی هستند که مسیولان در توهم بر پایی آن هستند - آنان باید رفاه و ازادی عمل قابل قبولی را داشته باشند تا همزمان با ظهور ایدئولوژیهای جدید آموزشی اجتماعی سیاسی از فایده های انها جهت توانمند ساختن آینده سازان این مرز و بوم بهره ببرند. متاسفانه با وجود اهمیتی که به روشهای نوآورانه - مانند روشی که اینجانب ارائه کرده ام - داده میشود امروزه روشی که سیستم های دیکتاتوری آن را میپسندند به ویژه در کشورهای جهان سوم مورد استفاده قرار میگیرد. این روش TLM یا همان روش بانکی میباشد که هدفی جز گوسفند ساختن از نسل فردا و به خدمت در آوردن آنها ندارد. مقاله بعدی اینجانب که در منابع آمده است به دنبال معرفی و مشخص کردن نقصهای روش بانکی میباشد تا شاید بدین سیاق تصمیم گیران در به کار گیری این روش تجدید نظرکنند. در خاتمه باید یاد آوری شود که تمام کسانی که در اصول و اسلوب حکومت داری تفکر و تامل کرده اند متقاعد شده اند که سرنوشت حاکمان در رابطه مستقیم با نوع شیوه آموزش جوانان است. ..... و اینجانب به این نتیجه قطعی رسیده ام که به کار گیری روش تدریس اینجانب که بر پایه تیوری آموزش سیاسی م می باشد انحطاط باقی مانده حکومتهای ارتجاعی و استبدادی عصر حجری را در دنیای متمدن و مترقی امروز به دنبال خواهد داشت.
منابع بیشتر برای آشنایی با محتوای کتاب اینجانب : وبلاگ شخصی نویسنده (دکتر حسینی)http://beyondelt.blogfa.com
/ کالبد شکافی سیستم آموزشی ایران و ورای آن Published at پایگاه خبری تحلیلی فرهنگیان ایران Available at http://www.farhangiannews.ir/view-21971.html
Published at Nasle Sookhte Analytical News Agency. / پایگاه خبری تحلیلی نسل سوخته Available at http://www.naslsokhteh.ir/?p=4176#comment-188 Published at Iranian Teachers' Organization. / پایگاه خبری تحلیلی سازمان معلمان ایران Available at http://smi-edu.com/index.php Published at Iranian Educators’ Analytical News Agency. / پایگاه خبری تحلیلی فرهنگیان ایران Available at http://www.farhangiannews.ir/view-18564.html
Published at Iranian Educators’ Analytical News Agency. / پایگاه خبری تحلیلی فرهنگیان ایران Available at http://www.farhangiannews.ir/view-20441.html
Published at Iranian Educators’ Analytical News Agency. / پایگاه خبری تحلیلی فرهنگیان ایران Available at http://www.farhangiannews.ir/view-20788.html Published at Iranian Teachers' Organization. / پایگاه خبری تحلیلی سازمان معلمان ایران
8. Hosseini, S.M.H. (2015). Penetrating into PhD and the beyond via letter writing, Germany: Scholars' Press.
========================
| ||||||||||||||
تعداد بازدید: 5055 ، امتیاز کاربران: 10 (4 نفر) ، | ||||||||||||||