RSS   |  نسخه موبایل   |  نسخه تلکس   |  پیوندها   |  جستجو پیشرفته   |  تماس با ما  
 صفحه اول    فرهنگی    فرصتهای استخدامی    اجتماعی، سیاسی    مقالات    خدمات    فراخوان    استخدام ( کارفرما ، کارجو)  
جمعه، 10 فروردین 1403 - 00:01   
  تازه ترین اخبار:  
   آخرین مطالب  

  بخشنامه تامین منابع متناسب سازی حقوق بازنشستگان از طریق افزایش یک درصد ارزش افزوده


  بخشنامه 1000/1403/115 مورخ 1403/01/08 دستمزد مبنای کسر حق بیمه در سال 1403


  کارجو یان جویای کار در رده های مدیریتی و تخصصی


  اگهی های استخدامی کارفرما یان رده های مدیریتی وتخصصی تهران کرج قم مشهد


  مجموعه صنعتی تولیدی مشهد استخدام معاون اداری و منابع انسانی


  جدول حقوق و دستمزد سال 1403


  کتاب کسب و کار خانوادگی بایدها و نبایدها به زبان هاروارد


  استخدام هلدینگ گروه‌ ساختمانی : ۱. مدیر مالی ۲. مدیرمنابع انسانی ۳. مدیر املاک و اموال


  کارجو خانم مجرد کارشناسی زیست شناسی


  گرافیست ، کارجو


- اندازه متن: + -  کد خبر: 21971صفحه نخست » اخبار علمی ، فرهنگیجمعه، 28 شهریور 1393 - 19:24
کالبد شکافی روش تدریس "آموزش بانکی" و ورای آن
  
فرهنگیان نیوز - تدبیر:

کالبد شکافی روش تدریس "آموزش بانکی" و ورای آن

دکتر سید محمد حسن حسینی

معلم مدرسه رفعتی قاسم آباد!؟

mhhosseini2020@gmail.com / 09153852599

 

  • این مقاله ترجمه قسمتی از یکی از کتب اینجانب می باشد که در 2012 توسط انتشارات جنگل تهران چاپ شد اما متاسفانه توزیع نشد!؟. منابع را ببینید.

تعامل و همکاری در دنیای متمدن امروز ارزشی غیر قابل  اجتناب  می باشد و استفاده از زبان انگلیسی در این تعامل و همکاری یک روش موثر برای بالا بردن درک متقابل درسطوح بین المللی می باشد. همان طور که اینجانب بارها گفته ام (حسینی 2007, 2006, 2000) در شرایط کنونی زبان انگلیسی دیگر زبانی نیست که صرفا در آمریکا و یا انگلستان صحبت می شود. این زبان  دیگر حتی نباید به عنوان زبان خارجی و یا زبان دوم در نظر گرفته شود. همین طور دیگر دورانی که این زبان به عنوان زبان کتابخانه ها در نظر گرفته می شد و این به نوبه خود سیاست گذاران آموزشی را در ایران واداشت  که هدف از آموزش زبان را ارتقاء سطح درک مطلب دانش آموزان و دانشجویان در نظر بگیرند نیز گذشت.

زبان انگلیسی یک زبان بین المللی است – یک زبان  چند منظوره برای قادر ساختن بشر نه تنها برای استفاده از آن در تجارت، و مدیریت و آموزش بلکه برای تحت تاثیر قراردادن رفتار انسانها و نیز برای ارتقاء تعامل بین المللی. زبان انگلسی زبان اقتصاد، سیاست، بقاء، و حرکت و موفقیت می باشد. این زبان از پیش نیازهای مطرح شدن و شناخته شدن از طریق بیان ویژگی ها واهداف و آرمان های خود در سطح بین المللی می باشد. بنابراین در چنین شرایطی هدف از آموزش زبان باید حد اقل ارتقاء مهارت های محاوره ای نسل فردا باشد چرا که آنها نیاز دارند که چنین مهارتی را برای شرکت در پروسه گفتمان و تعامل بین المللی کسب نمایند. البته کسب چنین مهارتی باید توام با تمرکز بر ارتقاء کیفیت تفکر و نگرش نسل فردا نیز باشد. اما واقعیت این است که اهداف آموزشی، منابع انسانی، مواد آموزشی و روش های تدریس فعلی پتانسیل تمرکز بر چنان هدفی را ندارند.

بعد از برجسته شدن نقش زبان انگلیسی به عنوان یک زبان بین المللی این مقاله تصویری از کلاس هایی ارائه می دهد که توسط روش آموزشی بانکی اداره می شوند. همین طور سعی می شود معایب این روش تدریس و نیز اثرات مخرب آن در سطح ملی و بین المللی نیز بررسی شود  و در نهایت هم سعی می شود نظر سیاست گذاران آموزش و نیز همکاران محترم به روش تدریسی که اینجانب بر مبنای تئوری آموزشی -  سیاسی خود برای ارتقاء سطح آگاهی جامعه در زمینه های اجتماعی و سیاسی ارائه داده ام جلب شود. بنابراین هدف اصلی اینجانب از نگارش این مقاله به یاد آوری ضرورت یک تحول بنیادین در آموزش بطور کل و در روش های تدریس بطور اخص می باشد.

 

کلمات کلیدی: آموزش بانکی / گوسفند سازی / کاپیتالیسم و دیکتاتورشیپ

 

برشی کوتاه از روش سخنرانی و یا روش بانکی در سطح کلاس

در کلاس هایی که به روش سنتی اداره می شوند معمولا در جلسه اول - حتی در سطح دانشگاهی - مدرس ابتدا  با یک نگاه از بالا به پایین خودش را معرفی می کند. معمولا طوری خودش را معرفی می کند که نه تنها انگار تنها دارنده دانش است، بلکه گاهی اوقات گویی نماینده خداوند بر روی زمین است! تا ما را به زور هم که شده از جهنم جهل  برهاند!؟ سپس اولین فرمانش را صادر می کند و از رعیت خود می خواهد که یکی یکی و بدون کمترین سر و صدایی خودشان را مودبانه به خدمت حضرت آقا معرفی کنند. بعد از این مرحله ایشان از ویژگی های سرزمین و رعیت رویایش که همسو با او هستند می گوید تا خطوط قرمز را برای از نظر او گوسفندان مشخص کند. ایشان ممکن است نیم نگاهی هم به مطالبی که قرار است در طول ترم تدریس شود بیندازد و به شاگردان بگوید که قرار است چه چیزی از او یاد بگیرند! در ادامه این مقاله به ارائه نوع تدریس یک درس درک مطلب زبان در دو جلسه 45 دقیقه ای! با استفاده از روش سنتی می پردازیم.

 

جلسه اول: تدریس: 45 دقیقه

  1. فعالیت های اولیه ............... 2 دقیقه
  2. فعالیت های قبل از تدریس مهارت خواندن

الف) معرفی موضوع و لغات کلیدی ...............10 دقیقه

ب) معرفی نکات گرامری درس ...............10 دقیقه

3- فعالیت های مربوط به مهارت خواندن

پ) خواندن بلند متن توسط معلم و توضیح دادن کلمات  کلیدی ...............18 دقیقه

4- فعالیت های بعد از تدریس مهارت خواندن

         ت) ارزیابی کردن فراگیران..............4 دقیقه

         س) مشخص کردن تکالیف جلسه بعد ............... 1 دقیقه

 

جلسه دوم: ارزیابی / آزمون............... 45 دقیقه

  1. فعالیت های اولیه............... 2 دقیقه
  2. امتحان کتبی دادن انفرادی فراگیران ..............33 دقیقه
  3. پاسخ های صحیح را در اختیار فراگیران قرار دادن ...............10 دقیقه

 

جلسه اول: تدریس

در مرحله قبل از ارائه متن  به فراگیران،  بعد از حضور و غیاب کردن و احوال پرسی، معلم موضوع متن را که غالبا برای فراگیران آشنا و کلیشه ای می باشد مطرح می کند. او همچنین  لغات سخت را روی تخته سیاه لیست می کند تا فراگیران جهت حفظ کردن آنها از آنها کپی برداری کنند. هنگامی که معلم موضوع  را برای فراگیران توضیح می دهد طوری ژست می گیرد که انگار مخاطبان او هیچ اطلاعی از آن موضوع و متن ندارند! در ضمن در همین حین معلم از دریل های مکانیکی برای ارائه لغات جدید به شاگردان و ترغیب کردن آنها به تکرار کردن استفاده می کند. در 10 دقیقه بعد گرامر مربوطه معرفی می شود. در این کلاس ها معلمان معمولا اول فرمول ها و ساختارهای گرامری را ارائه می دهند و بعد به چند مثال می پردازند – که در واقع لقمه را می جوند و به دهان فراگیر می گذارند! در مرحله تدریس مهارت خواندن، معلم از شاگردان می خواهد که حینی که او متن را برای آنها بلند می خواند آنها از روی کتاب هایشان خط ببرند و او را دنبال کنند. دراین مرحله معلم استنباط شخصی خودش را از کلمات و جملات  ومتن به شاگردان "دیکته" می کند تا آنها برای پاس کردن امتحان به نگارش و حفظ آنها بپرداند. البته گاه گاهی هم ممکن است نظر شاگردان پرسیده شود که البته این امر خیلی مقطعی  و سطحی می باشد به طوریکه این امر باعث بحث و گفتمان نمی شود. در پنج  دقیقه آخر کلاس معلم - و یا همان دیکتاتور که میل به دیکته کردن دارد - معمولا چند سوال کلی و سطحی از شاگردان می پرسد تا  ارزیابی کند که آیا شاگردان می توانند عین یک جمله یا ایده را بازگو کنند یا نه؟ به محض اینکه معلم به این نتیجه برسد که شاگردی قادر به یادآوری یک جمله و یا ایده خاص  نیست، یا خودش و یا یکی از معدود  شاگردانی که قبلا دستش را برای بازگویی آن جمله و یا ایده  بالا برده است به بازگویی آن می پردازد. در خاتمه کلاس هم معمولا تکلیف جلسه بعد مشخص می شود و نهایتا از شاگردان خواسته می شود که برای امتحان  حاضر شوند.

 

جلسه دوم: ارزیابی

در این جلسه معلم از شاگردان می خواهد که برگه امتحانی را که او قبلا آماده کرده است  پاسخ دهند. هرچند این سوالات ممکن است تمام درس قبل را پوشش دهند، اما آنها معمولا سوالاتی کلی و غیر تکنیکی هستند که صرفا به ارزیابی قدرت حافظه - و نه خلاقیت و قدرت استدلال و تفکر انتقادی شاگردان که قیاس و تجزیه و تحلیل اطلاعات و جمع کردن مفاهیم و ارزیابی کردن راه حل ها را می طلبد - می پردازند. شاگردان حدود 30 دقیقه فرصت دارند تا به سوالات پاسخ داده و برگه های خود را به معلم تحویل دهند. نمراتی که شاگردان در این امتحانات کسب می کنند درنمره نهایی آنها تاثیر مستقیم خواهد داشت. و در نهایت از چند شاگرد داوطلب خواسته می شود که پاسخ ها را جهت کپی برداری سایرین در کلاس روی تخته سیاه بنویسند. شاگردان این پاسخ ها را کپی برداری می کنند تا در شب امتحان نهایی به حفظ کردن آنها بپردازند.

 

همانطور که مشخص است سناریوی به تصویر کشیده شده بالا کاملا معلم محور می باشد و شاگردان برای درک لغات و جملات و متون و انجام فعالیت های کلاسی و تمارین به طور کامل به معلم وابسته هستند. علاوه بر این با پرسیدن سوالات سطحی و کلی و غیر موثر و گاهی اوقات مبهم که به نوبه خود پاسخ های سطحی و غیر مفید را می طلبند، معلم و یا همان رهبر کلاس در واقع دارد به هوش و مهارت ها و اعتماد بنفس شاگران توهین می کند. بدتر اینکه معلم - بلافاصله بعد از مطرح کردن سوال - خود و یا چند نورچشمیش به ارائه پاسخ می پردازند و در واقع با این کار مهلت و اجازه تفکر کردن به شاگردان را نمی دهند. مشکل دیگر چنین کلاس هایی این است که برای شاگردان اهداف مشترک ترسیم نشده است تا بدینوسیله آنها را ترغیب به بحث و گفتمان و همکاری نمایند و بنابراین شاگردان میلی به تعامل و کار گروهی ندارند و ترجیح می دهند که بصورت انفرادی به یادگیری بپردازند. به عبارت دیگر غیر فعال بودن و طوطی وار تکرار کردن و حفظ کردن مکانیکی لغات و جملات و ایده ها بطور محسوس و یا نامحسوس تشویق می شود تا - به نظر اینجانب - جایی برای تفکر انتقادی و خلاقیت در طول پروسه یادگیری و رشد باقی نماند. همان طور که مشخص است با استفاده از این استراتژی یعنی روش تدریس بانکی شاگردان  در "کلاس های مهارت خواندن" می آموزند که تنها خطوط و در برخی موارد بین خطوط را بخوانند و نه ورای خطوط را. در واقع تنها هدف این روش تدریس جلوگیری از ارتقاء تفکر خلاق و تفکر انتقادی نسل فردا می باشد تا بدینوسیله بقای مافیای قدرتی که دست اندرکاران و مزدوران آن این رژیم آموزشی را طراحی کرده اند تضمین شود. این دور از ذهن نیست چرا که در کلاس هایی که با استفاده از روش بانکی اداره می شوند نسل فردا در عمل چیزی غیر از حیوانات بی رخوت و مطیع در نظر گرفته نمی شوند.

 

تایید عدم موفقیت آموزش زبان در ایران

مایه تاسف است اما واقعیت این است که رژیم آموزشی در ایران برای بیش از یک قرن است که از بکارگیری روش تدریس بانکی توسط معلمان و اساتید رنج می برد. بویژه آموزش زبان انگلیسی در غالب محیط های آکادمیک بدون کیفیت و ناکارآمد می باشد. اگر توانایی شاگردان در بکارگیری زبان در محیط های واقعی را بعد از مدتی طولانی معیار اصلی سنجش یادگیری موثر در نظر بگیرم، می توان گفت که در کلاس های فعلی ما یادگیری واقعی زبان اتفاق نمی افتد. این ادعای اینجانب با نگاهی اجمالی به مهارت های ارتباطی غالب فراگیران به راحتی قابل تایید می باشد. حتی در سطوح دانشگاهی  تعداد بسیار قابل تاملی از فراگیران که از دبیرستان ها فارغ التحصیل  شده اند و آزمون های ورودی دانشگاه ها را با استفاده از استراتژی های حافظه محور  و خر خوانی خود با موفقیت پشت سر گذاشته اند قادر نیستند ابتدایی ترین افکار و ایده های خود را چه در گفتار و چه در نوشتار به زبان انگلیسی به طور موثر و روان بیان نمایند. این علیرغم این واقعیت است که آنها تا سطح فارغ التحصیل شدن  از دبیرستان حداقل 1000 ساعت کلاس های رسمی زبان را ­– تا قبل از ورودشان به دانشگاه - در طول هفت سال تحصیلی پشت سر گذاشته اند.

 

حتی اکثر دانشجویان ایرانی که جهت ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد و یا حتی دکترا در دانشگاه های خارج از کشور در رشته های متفاوت ثبت نام می نمایند عمده ترین مشکل خود را در ارتباط کلامی خود با اساتید و شهروندان آن کشورها به زبان انگلیسی ارزیابی می نمایند. این در حالیست که این افراد تعداد لغات زیادی را حفظ هستند و از نظر گرامری هم مشکل خاصی ندارند. حیرت آور است  اما این گروه از دانشجویان بیش از 3000 ساعت کلاس های رسمی زبان در دبیرستان ها و دانشگاه های ایران را در طول حدود 13 سال تحصیلی پشت سر گذاشته اند! عدم توانایی حتی اساتید دانشگاه در تعامل با همکاران و فرهیختگان خارجی در کنفرانس های بین المللی و یا در نگارش مقالات برای ژورنال های خارجی برهان قابل توجه دیگری بر این مدعا هستند که آموزش زبان انگلیسی در ایران که توسط روش های تدریس بانکی و تردیشنال اجرا می شود ناکارآمد بوده و می باشد. البته متخصصین آموزش زبان از قبیل میر حسنی و فتحی پور(2006) و محققینی از قبیل اسلامی راسخ و ولی زاده (2004) و همین طور اینجانب (حسینی  2000, 2006, 2007, 2010, 2012) این ناکارآمدی سیستم آموزش زبان و ضرورت روی آوردن به روش های تدریس مفیدتر و مدرن  که بر ارتقاء مهارت های تفکر در سطوح بالاتر و خلاقیت تاکید دارند را یادآوری کرده ایم که این خود  دلیل دیگری بر عدم موفقیت سیستم آموزش زبان در ایران می باشد که بر ملت ایران هزینه های سر سام آوری تحمیل می کند.

 

اعتراف

در چنین شرایطی است که - هر چند مقداری دیر (بعد از بیش از 30 سال!) - برخی از متخصصان معروف آموزش زبان در ایران همانند فرهادی، جعفرپور و بیرجندی (1994) چاره ای جز اعتراف به ناکارآمدی سیستم آموزش زبان که از قضا خود طراحان، مدیران و گردانندگان آن و نیز همه کاره در تالیف کتب درسی آموزش زبان و آموزش نیروی انسانی در ایران هستند ندیده اند. درهر صورت همین که این آقایان که در اتاق فکر! در تهران این جرات را داشته اند که اعتراف کنند که سطح مهارت زبانی زبان آموزان ایرانی - در سطح دانشگاه - پایین و غیر قابل قبول است کافیست: این امر خود نشان  از شهامت پذیرش یک تغییر را دارد که باید از آن استقبال شود.

 

سوالات اینجانب

در چنین شرایطی سوالات بی شماری به ذهن اینجانب خطور می کند. اگر از سوالات اینجانب در رابطه با سهم این افراد به اصطلاح متخصص در ناکامی های آموزشی، اجتماعی، فرهنگی،  اقتصادی و سیاسی  ملت ایران بگذریم، حداقل سوالی که ایشان باید پاسخگو باشند این است که با چه جراتی ایشان از دانش آموزان و دانشجویان ایرانی انتظار یادگیری موثر زبان انگلیسی را داشته اند در صورتیکه نقص اصلی در کتبی می باشد که ایشان تالیف کرده اند و همین طور در مدرسینی که تربیت کرده اند.  به عنوان یک مثال ملموس،  اینجانب از سال 1994 در حال تدریس زبان اول دبیرستان غالبا در روستاهای پرت می باشم (در حال حاضر نیز با مدرک دکترای تخصصی در آموزش زبان انکلیسی و با چاپ و ارائه بیش از 40 کتاب و مقاله تخصصی هنوز هم - در سال 1393 در ناحیه 7 مشهد در حومه  و خارج از شهر مشهد -  در یک دبیرستان زبان اول دبیرستان را تدریس می کنم.) مدیران ارشد اینجانب که یکی از آنها لیسانس معارف دارد انتظار دارند که اینجانب علاوه بر اینکه در انزوا و فقر کامل فسیل می شوم متونی را تدریس نمایم که عملا دال بر این ادعا هسنتد که اینجانب  بخاطر نگرش و روش تدریسم تبعید شده ام تا مایه عبرت سایرین گردم. بگذریم! اینجانب باید دانش آموزانم را تمرین دهم که سوالاتی شبیه سوال ذیل را که در راستای گوسفندسازی نسل فردا طراحی شده اند پاسخ دهند. – یاد آوری این که نمونه سوال ذیل از انگلیسی به فارسی ترجمه شده است:

 

جمله : پرندگان هوا نیاز دارند (!)

سوال : آیا پرندگان هوا نیاز دارند؟ (!!)

جواب مورد انتظار و تائید رهبر کلاس: بله آنها دارند (!!!)

پاسخ مورد انتظار از افراد با هوش که قرار است وزیر و رئیس جمهور و .... شوند: بله آنها هوا نیاز دارند. (!!!!)

 

یادآوری می شود که این گونه سوالات برگرفته از کتاب زبان دوم دبیرستان  تهیه و تالیف شده توسط "دکتر بیرجندی"، "دکتر سهیلی"،  "دکتر نوروزی" و "دکتر محمودی" می باشد. همین طور یادآوری می شودکه اینجانب از سال 1374 که فوق دیپلم  داشتم تا زمان حاضر یعنی سال 1393 همین کتب را تدریس کرده ام بدون هیچگونه تغییری – البته یکبار در سال 2004 تغییر جزئی داشته است. حال سوال اینجانب این است که آیا چنین محتوا و سوالات مسخره ای ارزش در نظر گرفتن - چه رسد به ارزش تدریس در دنیای کنونی را - دارند؟!

 

متاسفانه این نوع متون و سوالات مضحک و غیر موثر تا جایی که اینجانب اطلاع دارم و تجربه تدریس داشته ام در کتب دانشگاهی هم به وفور یافت می شوند و نتیجه همان دانشجویانی می شوند که توضیح دادم و نیز همان اعتراف که نویسندگان این کتب راجع به ضعف زبان عمومی دانشجویان ایرانی داشتند! به هر حال در ارتباط با نمونه سوالی که مطرح شد نکته قابل تامل این است که از دانش آموزان که در این سطح 16 تا 17 ساله هستند و در واقع چهارمین سالی است که کلاس های رسمی زبان خود را می گذرانند! انتظار نمی رود - توسط رژیم آموزشی فعلی - که حتی به چنین سوالاتی پاسخ های جالب توجه تر و منطقی تری بدهند. به عنوان نمونه مثلا آنها تشویق نمی شوند که به سوال مطرح شده پاسخ دهند: نه! این کرم ها و گوسفندان هستند که به هوا نیاز دارند! پرندگان به بال نیاز دارند! بال پرواز. آنها به بال نیاز دارند تا پرواز کنند چرا که یک پرنده بدون بال بهتر است بمیرد! چرا که یک پرنده بدون بال و آزادی در انتخاب قادر نخواهد بود معنی حقیقی زندگی  و از همه مهمتر آزادی را درک کند.

 

سوال دیگری که به کرات در سال های اخیر بویژه از زمانیکه دکترایم را از هندوستان گرفته ام به ذهن اینجانب خطور می کند این است که چگونه چنین منابع آموزشی که توسط چنان سپاهی از متخصصان فاقد صلاحیت و خلاقیت تهیه و تالیف شده اند می توانند - به عنوان نمونه- به ارتقاء خلاقیت و حساسیت و تفکرانتقادی - که از اصول پیشرفت و توسعه و تمدن و سعادت جوامع می باشند - در نسل فردا و آینده سازان این مرزو بوم بینجامند؟! حیرت آور است که برخی از این افراد اخیرا درباره رابطه تفکر انتقادی و موفقیت معلمان در ایران نظر می دهند! (بیرجندی و باقر کاظمی، 2010) چنین ادعای عجیبی از طرف این افراد ذهن اینجانب را به سوی رابطه احتمالی بین طرز نگرش و تفکر انتقادی خودم و مدارس دور دستی که باید در آنها با مدرکPhD  به تدریس الفبای زبان و متون مورد نظر ایشان بپردازم سوق می دهد تا به صداقت ایشان. علیرغم این موارد یک واقعیت غیر قابل هضم برای اینجانب این است که وقتی بررسی می کنم می بینم اکثر طراحان سیستم آموزشی فعلی ما در غرب تحصیل نموده اند! آنها مدارک دکترای خود را از برخی دانشگاه های مطرح در آمریکا و سایر کشور های غربی گرفته اند! این به چه معنا است؟ بعبارت دیگر رابطه بین این افراد و رژیم آموزشی ما و امپریالیسم در چیست؟

 

                فرضیه اینجانب: امپریالیسم عناصر خودش را در مراکز حساس تصمیم گیری و برنامه ریزی ما به منظور استشمار و استعمار ما و مردم ما تزریق کرده است! باید یادآوری کنم که به محض اینکه این فرضیه رد شود اینجانب به ارائه یک تئوری می پردازم: این سیاست گذاران (آموزشی) ما هستند که درخدمت امپریالیسم هستند و یا اصلا آنها خود امپریالیسم هستند. و بلافاصله بعد از مطرح کردن چنین تئوریی اینجانب یک "چرا" ی بزرگ که به یک علامت سوال بزرگتر ختم می شود را ارایه می دهم. در این مرحله است که اینجانب یک سوال سنگین را مطرح می کنم؟! و آن  سوال این است که این ماجرا به چه معناست؟! و سپس توجه مدرسان و اندیشمندان و سیاست گذران دلسوز را  به "فلسفه" ورای چنین خیانتی جلب می کنم!

 

برخی دلایل دیگر برای ناکامی  بزرگ در آموزش (زبان) در ایران

یک دلیل عمده دیگر برای شکست سیستم فعلی آموزشی زبان انگلیسی در ایران این واقعیت است که هدف از آموزش زبان  ارتقاء مهارت خواندن و یا درک متون می باشد! این نوع هدف گذاری در دنیای پیچیده کنونی باتوجه به تاثیرات شگرفی که ورود به هزاره سوم بر آموزش بطور کل و آموزش زبان به طور اخص داشته است عجیب بنظر می رسد! (حسینی 2006). شرایط آموزش زبان در ایران وقتی وخیم تر می شود که سیاست گذاران فعلی  آموزشی در صدد حذف فرهنگ غرب از متون و منابع آموزشی هستند چرا که بر این باور هستند که هجمانی فرهنگ غرب بر فرهنگ اسلامی ما تاثیرات سوئی خواهد گذاشت. فواید و مضرات این دیدگاه که بر این باور است که زبان انگلیسی باید از طریق فرهنگ فارسی و اسلامی تدریس شود با توچه به پروسه گلوبالیزه شدن جهان جای بحث دارد که در این مقال نمی گنجد. مجددا به سیاست گذاران امر آموزش یادآور می شوم که پدیده گلوبالیزه شدن دنیای کنونی و نیز این واقعیت که زبان انگلیسی یک زبان بین المللی است که در خدمت اقتصاد،  سیاست و بقاء و تکامل و سعادت بشر است غیر قابل انکار و اجتناب  ناپذیر می باشد. این بدان معناست که بزنامه ریزی آموزشی ما باید در خدمت ارتقاء تمام جنبه های محاوره ای نسل فردا باشد و نه تنها فقط ارتقاء مهارت خواندن آنها. دلیل دیگر برای ناکامی آموزشی زبان در ایران همان طور که اشاره شد به این واقعیت بر می گردد که اکثر مدرسان زبان که تحت برنامه متخصصین ذکر شده مدرک آموزش زبان گرفته اند  مهارت های امروزی و مدرن آموزش زبان را ندارند و با واقعیات دنیای امروز آشنا نیستند. یاد آوری می شود که اینجانب برای مساله تهاجم فرهنگی راه برد واقعی تر و منطقی تری را در کتابم ارائه داده ام (حسینی 2012).

 

 برخی مشکلات دیگر آموزش زبان انگلیسی در ایران: نگاهی تحلیلی به داخل کلاس ها

همان طور که گفته شد کلاس های فعلی ما با استفاده از شیوه های سنتی تدریس همانند روش بانکی و یا روش ارتشی مدیریت و اداره می شوند که درآنها معلم نقش سخنران و شاگردان نقش مستمعین  را  دارند. در سیستم فعلی آموزش همان طور که پائولو فره  یک اندیشمند  رادیکال برزیلی بیان می کند معلم نقش نقالی را ایفا می کند که تمام تلاشش تزریق دانش به اذهان شاگردان که صرفا دریافت کننده هستند می باشد. این پروسه در کلاس های زبان شامل ترجمه کردن،  طوطی وار تکرار کردن و حفظ کردن،  به یادآوردن و دوباره گفتن می باشد. اینکه معلین زبان به جهت ضعف توانایی های محاوره ای خود زبان انگلیسی را با استفاده از زبان فارسی تدریس می کنند شرایط آموزش زبان را در ایران وخیم تر می کند چرا که درایران زبان انگلیسی به عنوان زبان خارجی می باشد و نه همانند برخی کشورها همانند پاکستان و هند و غیره بعنوان زبان دوم. این یعنی اینکه شاگردان ما فرصت کمتری برای در معرض زبان انگلیسی واقع شدن را دارند که این مخل یادگیری سریع تر و راحت تر و ماندگارتر زبان است. در نتیجه چنین شرایطی معلمین قادر نیستند که در طول پروسه تدریس خود توجه و علاقه  شاگردان  را داشته باشند. کمی بعد از شروع کلاس توجه شاگردان به اموری دیگر جلب می شود و در انتهای کلاس همه احساس خستگی می کنند. زدن اس ام اس و ای میل،  گوش دادن به موزیک و موسیقی،  پرت کردن اشیاء بطرف یکدیگر، رویا پردازی، خمیازه کسیدن و حتی چرت زدن و خوابیدن (غالبا با چشمان باز) از جمله  فعالبت های رایج در این نوع کلاس ها می باشند. معلم تمام تلاش و استراتژی های خود را به کار می گیرد که شاگردان را ترغیب به گوش دادن و درگیر شدن در فرایند یادگیری کند و حتی به آنها بد و بیراه هم می گوید و آنها را تحقیر می کند اما چیز خاصی جز بدتر شدن اوضاع و فرار نگاه ها از نگاه معلم و نهادینه شدن حس نفرت و انزجار از رهبر کلاس و از زبان انگلیسی اتفاق نمی افتد.

 

مشکل دیگر کلاس های معلم محور کنونی این است که در این کلاس ها با تمام شاگردان بطور یکسان برخورد می شود. تفات های میان  مهارت ها، سبک های یادگیری،  استراتژی های یادگیری و نگرش های آنها نادیده گرفته می شود. در دانشگاه ها این واقعیت که دانشجویان از مناطق  جغرافیایی متعدد همانند روستاها و شهرها گردهم آمده اند شرایط را بدتر می کند  چرا که عقبه اجتماعی – فرهنگی آنها در توانایی های محاوره ای آنها فاصله زیادی انداخته است. همین طور در این کلاس ها شرکت فعالانه شاگردان در پروسه یادگیری آگاهانه و یا نا آگاهانه  توسط معلمان نفی می شود. حتی اگر به شاگردان فرصتی داده شود تا درک خود از مطالب ارائه شده را به اشتراک بگذارند این شاگردان قوی تر و یا برونگرا - که تعداد شان هم محدود هست- هستند که فرصت یادگیری و شرکت در فعالیت های کلاسی را از اکثریت صلب می کنند. به عبارت دیگر در چنین کلاس ها و جوامعی که توسط روش سخنرانی کردن و دیکتاتور مابانه کنترل و اداره می شوند افراد ضعیف تر و مظلوم  که اتفاقا اکثریت را تشکیل می دهند به طور اتومات مطرود و منزوی می شوند که نتیجه آن این است که این گروه ها به تدریج علاقه و انگیزه شان را برای شرکت در فعالیت های اجتماعی از دست می دهند و طبیعتا در دراز مدت عقب مانده و محروم می شوند. برعکس گروه اول، این گروه روز به روز محروم تر و ضعیف تر و فقیر تر می شوند اما منزجرتر می شوند. در هر صورت در خوش بینانه ترین حالت نتیجه چنین کلاس هایی چیزی جز به خاطر سپاری کوتاه مدت مطالب ارائه شده نمی باشد. متوقف شدن تبادل آراء و بحث و گفتگو که نتیجه مستقیم چنین محیط هایی است فرصت های تبادل استراتژی های یادگیری و مهارت های اجتماعی  و نگرش ها را می گیرد و به وطور طبیعی به نفی خلاقیت و تفکر انتقادی می انجامد. این به نوبه خود یادگیری و به یادآوری و در نتیجه نگرش شاگردان را به زبان و زبان آموزی تحت تاثیر منفی خود قرار می دهد. این نظر اسلامی راسخ و ولی زاده که د رنتیجه تدریس توسط روش تدریس های فعلی دانشجویان ایرانی از انگلیسی بعنوان یک درس نفرت دارند دال بر این آخرین ادعای اینجانب می باشد.

 

در ارتباط با سرنوشت دانشجویان دانشگاه ها در کلاس های زبان،  ضعف آنها درزبان انگلیسی و در یادگیری  آن که از مدرسه شروع می شود و تا دانشگاه  جایی که زبان را به اجبار باید انتخاب و یاد بگیرند  ادامه می یابد. نتیجه چنین شرایطی این است که تعداد قابل توجهی از این دانشجویان یا موفق به پاس کردن درس زبان نمی شوند و مجبورند دوباره همان درس را بگذرانند و یا به صورت ناپلئونی غالبا از طریق تقلب درس را پاس کنند. این موارد قسمتی از نتایج به کارگیری سیستم آموزشی سنتی در ایران است.

 

برخی دلایل دیگر برای ناکامی آموزش زبان در ایران  

علیرغم مسائل و مشکلاتی که برای بکارگیری روش تدریس بانکی مطرح شد، متاسفانه هنوز شاگردان و بویژه همکارانی - چه در مدرسه و چه در دانشگاه – هستند که این روش تدریس را می پسندند. این گروه از مدرسین و زبان آموزان که تعداد بسیار زیادی  هم هستند روش تدریس بانکی را به چندین دلیل می پسندند. زبان آموزان این روش را می پسندند چرا که آنها به خوبی در یافته اند که مکانیزم های این روش تدریس  تاکید بر حفظ کردن و خرخوانی دارد و بنابراین  بدون زحمت زیاد  و صرفا داشتن فعالیت در شب امتحان می توان نمره خوبی را در امتحانات تضمین کرد. آنها این روش تدریس را دوست دارند چرا که تمام اطلاعات مورد نیاز آنها برای پاس کردن امتحانات را در کمترین زمان بدون این که کار زیادی از آنها خواسته شود در اختیار آنها قرار می دهد. این زبان آموزان براین باورند که وقتی از طریق حفظ کردن می توان پاس کردن خود را تضمین کرد چه ضرورتی دارد که به یادگیری واقعی بپردازیم که زمان بر است و انرزی و حوصله می خواهد. اما دلیل اصلی برای این نوع حب ورزیدن این زبان آموزان به روش سنتی این واقعیت است که آنها هنوز این فرصت را نداشته اند که یادگیری زبان را در کلاس هایی که با روش های تدریس مدرن اداره می شوند تجربه کنند. واقعیت دیگر این است که این زبان آموزان در کلاس های خود پرسیدن و تحقیق کردن برای رسیدن به اطلاعات و دانش جدید و نیز فواید بحث و گفتمان  در محیط های دموکراتیک را تجربه نکرده اند. آنها فقط عادت کرده اند که اطلاعات مورد نیاز را کپی برداری و حفظ نمایند و طوطی وار پس دهند. این زبان آموزان قدرت تمییز این موارد را ندارند و نمی توانند رابطه بین یادگیری واقعی  و موفقیت در زندگی را بفهمند. آنها نمی توانند بفهمند که تفاوت نتایج حاصله در کلاس هایی که به روش های سنتی و در کلاس هایی که به روش های مدرن اداره می شود در چیست. مهمتر از همه اینکه آنها از این واقعیت غافلند که آنها به واسطه پذیرفتن روش های تدریس فعلی از سوی اساتید شان و نگاه از بالا به پایین آنها،  هرچند دردراز مدت،  به شکل گیری حکومت های استبدادی کمک می کنند.

 

باور کردنی نیست اما همان طور که اشاره شد تعداد بی شماری  از معلمین و اساتید هم هستند که به بکارگیری روش سنتی علاقه مند هستند. یکی از دلایل عدم بکارگیری روش های تدریس مدرن توسط این گروه از مدرسان  تردید ایشان در میسر بودن بکارگیری و یا حتی تردید ایشان در کارایی این روش ها می باشد. مدرسینی هستند که معتقدند روش های مدرن امروزی در کلاس های ما در ایران جواب نمی دهند! اما واقعیت این است که این گروه از مدرسان پتانسل و توانایی بکارگیری این روش های تدریس را در کلاس هایشان ندارند. تنها به این دلیل ساده که آنها برای تدریس و آموزش خلق نشده اند. دلیل دیگر برای این مساله این است که مدرسان اشراف کافی به استراتژی ها و روش های تدریس را ندارند چرا که که اغلب آنها مدارک غیر مرتبط با "آموزش" زبان انگلیسی دارند. و این واقعیت که منابع مفید و کارآمد برای استفاده این مدرسان جهت آشنایی با این نوع روش های تدریس نوین - برای آموزش به شاگردانی که به روش های سنتی عادت کرده اند - وجود ندارد شرایط را بدتر می کند. این شرایط که مسببین آن همان متخصصینی هستند که در اتاق های فکر در تهران بر مسند ریاست نشسته اند دلیل اصلی برای مدرسان جهت فاصله گرفتن از شیوه های نوین آموزش می باشد چرا که این مدرسین هنوز یاد نگرفته اند که خود باید یادگیرنده و پژوهشگر هم باشند. اما واقعیت  تلخ  دیگر این است که این مدرسان روش های سنتی را ترجیح می دهند چرا که بکارگیری این روش ها مطالعه و انرژی و حوصله و دقت و کارزیاد نمی طلبند! در این روش ها کافیست مطلبی را عین کتاب به شاگردان بگویند و از آنها بخواهند که به تمارین مربوطه بپردازند و آنها را حفظ کنند و برای امتحان آماده شوند.

 

تنها هدف اکثر این مدرسان این ست که به هدف (کوتاه مدت) خود که همان پاس کردن شاگردان است برسند- هرچند به هر قیمتی حتی به قیمت گوسفند وار بار آوردن نسل فردا! آنها این هدف را دنبال می کنند تا رضایت مندی مدیران و روسای خود را کسب نمایند تابدین  سیاق به زندگی خود با آرامش و آسایش و امنیت! ادامه دهند. اما هنوز یک احتمال دیگر برای بکارگیری روش های ارتشی توسط برخی مدرسان وجود دارد: به نظر می رسد که مدرسینی که در دروه تحصیلات خود توسط معلمین و اساتید خود و حتی در جامعه مورد بی توجهی و بی مهری و حتی مسخره شدن واقع شده اند از نظر روان شناسی تمایل دارند که به نوبه خود کاستی ها و ناکامی های خود را در کلاس های خود به واسطه کنترل شدیدی که بر شاگردانشان و بر نگرش و رفتار آنها دارند جبران نمایند و روح ستمدیده  خود را آرام کنند. آنها روش بانکی را دوست دارند چرا که در کلاس هایی که با این روش تدریس به آموزش می پردازند - در تضاد با تجربیات تلخ خود – همان طور که پائلوفره  هم تاکید می کند:

 

  1. آنها درس می دهند و شاگردان (شهروندان) درس داده می شوند.
  2. آنها همه چیز را می دانند و شهر وندان هیچ چیز  را  نمی دانند.
  3.  آنها فکر می کنند و شهروندان افکار آنها را تعلیم می بینند.
  4. آنها سخنرانی می کنند و شهروندان با تواضع گوش می دهند.
  5.  آنها نظم می دهند و قانون می گذارند و شهروندان منظم و قانون پذیر می شوند.
  6.  آنها انتخاب می کنند و منتخب خود را به شهروندان معرفی می کنند و شهروندان می پذیرند.   
  7. آنها عمل می کنند و دستور می دهند و شهروندان توهم یادگیری و زندگی کردن را دارند.
  8. آنها محتوا و قانون و خط مشی و فرهنگ انتخاب می کنند و شهروندان خود را با آنها وفق می دهند.
  9.  آنها اطلاعات و فرهنگ مبهم خود را تحت لوای قدرت خود ارائه می دهند و شهروندان می پذیرند.
  10.  آنها نه نمایندگان خداوند بر زمین که خود خداوند هستند و شهروندان گوسفندان آنها  که قربانی سهل انگاری و قدرت طلبی آنها خواهند شد.

 

اما این گروه از معلمین و اساتید باید توجه داشته باشند که بطور مداوم و پیوسته غالب کردن افکار و ایده ها و دستوراتشان از طریق سخنرانی های یک طرفه در روش تدریس دیکتاتور مابآنه اشان پتانسیل ها،علاقه مندی ها و خلاقیت  شهروندان را در نطفه خفه کرده و در نتیجه مانع توسعه و پیشرفت آنها خواهد شد. علاوه بر این،  این مدرسان باید توجه داشته باشند که همان گونه که آنها دارند شیوه های معلمین و روسای خودشان را بازتاب می دهند،  شاگردان آنها نیز همین نگرش ها و منش ها و رفتارها را الگو قرار خواهند داد و دنبال خواهند کرد. و خطر در اینجاست که از میان این شهروندان سناتورها و وزرا و رئیس جمهورها و رهبران فردا  سر بر خواهند آورد! و همه ما با هم - بعنوان بخشی از بشریت-  باید تحت قدرت و نفوذ و تصمیم گیری های این رهبران کوته نظر و مستبد از فقر و فساد و ظلم و ستم و آپارتاید به "وجود" داشتن خود و نه به زندگی کردن خود ادامه دهیم. بنابراین لازم و ضروری است که مدرسان در شرایط کنونی تجدید نظری جدی در روش های تدریس خود داشته باشند. البته این امر برای جلوگیری از خلق  رهبران و جوامعی که مانع پیشرفت و توسعه و آزادی و صلح جهانی می باشند نیز واجب است.

 

کمی بیشتر درباره مفهوم "بانکی" بودن سیستم  فعلی آموزش  

اینجانب سعی کردم که چگونگی فاجعه آمیز بودن سیستم آموزش بانکی را برای یادگیری و حتی برای زندگی شهروندان توصیف نمایم. در چنین شرایطی است که این شهروندان هستند که بازندگان اصلی استفاده  نابجا از این رژیم آموزشی می باشند. در چنین شرایطی است که اینجانب به یاد تعریف انتقادی پائلوفره (1970)  از سیستم آموزشی سنتی افتادم. نظریات اجتماعی و سیاسی فره همیشه برای اینجانب جالب توجه و وجد آور بوده است. فره سیستم آموزشی بانکی را چنین توصیف می کند:

 

" بنابراین آموزش یک عمل سپرده گذاری است که در ان معلم سپرده گذار است و شاگردان امانت دار. به جای تبادل آراء و اندیشه ها و دانش، معلم  بخشی از دانش خود را به شاگردان به امانت  می دهد و شاگردان صبورانه دریافت می کنند و حفظ می کنند و طوطی وار پس می دهند. این مفهوم بانکی بودن آموزش است که در آن دانش فقط در حدی که نیاز های اولیه  شهروندان را برآورده سازد ارائه می شود. این درست است که در این سیستم آموزشی شاگردان فرصت جمع آوری چیزی را که ذخیره می کنند دارند،  اما در نهایت حساب های آنها پر از فقدان علاقه مندی، انگیزه،  خلاقیت و دانش واقعی می شود. چرا که جدای از پرسش و تحقیق و جدای از عمل،  بشر نمی تواند انسان باشد. دانش فقط به واسطه خلق کردن و دوباره خلق کردن و از طریق پرسش و تحقیق خستگی ناپذیر همراه با صبر و استمرار توام با امید که بشر در دنیا،  همراه با دنیا  و در کنار هم دارند بدست می آید."

 

بنابراین سیستم آموزش سنتی شبیه به یک بانک است.  شهروندان می آیند تا دانشی را که برای زندگی کردن به آن نیاز دارند از صندوق آن به امانت بگیرند. به عبارت دیگر در این رژیم آموزشی مردم حساب های خالی در نظر گرفته شده اند که می بایست توسط عوامل سیاست گذاران که سیستم آموزشی سنتی را طراحی کرده اند پر شوند. این یعنی اینکه دانش ودیعه ای است که باید از رهبران که از نژاد برتری هستند به مردم عادی که از نژاد پست تری هستند داده شود. در این دیدگاه مردم و یا از نظر اینجانب،  همان گوسفندان، چاره ای ندارند جز این که دانش و باورها و خط مشی های خود را بر مبنای دانش و باورها و خط مشی های رهبران خود پایه گذاری کنند.

 

تاثیر تست و امتحان و کنکور بر سیستم آموزش ایران: مشکلی دیگر

همان طور که اشاره شد واقعیت دیگر در مورد سیستم آموزشی در ایران این است که این سیستم بر مبنای رقابت انفرادی بین شهروندان می باشد. و آزمون هایی چون کنکور این جو سرشار از رقابت و استرس را سبب می شوند. تمرکز اصلی شهروندان در این رزیم امتحان زده بر این است که آنچه دیکتاتور به آنها دیکته می کند بنویسند تا از این جزوات برای شب های امتحان حداکثر بهره را ببرند. آنها حداکثر سعی خود را می کنند تا مطالب دیکته شده به آنها را حفظ کنند تا هر گاه از آنها خواسته شد و یا در آزمون هایی که صرفا قدرت حافظه و نیز توانایی کار کردن آنها در شرایط استرس زا را ارزیابی می کنند آنها را پس دهند. بعبارت دیگر روح رقابتی در سیستم آموزشی ما در واقع آموزش را فدای امتحان کرده است که خود خسارات جبران ناپذیری به پروسه یادگیری و در نتیجه توانایی تفکر کردن و بکارگیری زبان در شرایط واقعی وارد آورده است. واقعیت تلخ دیگر این است که نتیجه ای که شاگردان در چنین  کنکوری بدست می آورند نقش یک کلید طلایی برای ورود آنها به دنیای آینده را دارد. در چنین شرایطی است که شاگردان وسوسه می شوند که هر نوع استراتژی و یا حتی حقه ای مثل استفاده از داروها و مواد مخدر خاص و یا حتی رشوه دادن به معلمین و اساتید خود و یا طراحان کنکور را استفاده کنند تا بدینوسیله رسیدن به دنیای رویای خود را تضمین نمایند.

 

خطر

خطر در این جا است که کسانی که در این نوع امتحانات و با آن استراتزی ها و ترفندها نمرات بهتری کسب می کنند در دانشگاه های تاپ تر پذیرفته می شوند و به مدارک دلخواه و در نتیجه مشاغل دلخواه خود می رسند. و در حقیقت جای افراد شایسته تر در موقعیت های اجتماعی را می گیرند و بدین سیاق به جرگه کسانی می پیوندند که باعث و بانی فقر و فساد و تبعیض و فلاکت در این سرزمین هستند. در سیستم آموزشی فعلی که اینجانب شاهد آن هستم این افراد با همان  روش های ذکر شده به راحتی تا مدارج عالیه و حتی تا سطح دکترا پیش می روند. این افراد به اصطلاح متخصص با بکارگیری حقه هایی پیشرفته تر همانند ارتباط نزدیک برقرار کردن با احزاب حاکم و قدرتمند به بالاترین موقعیت های شغلی و مدیریتی دست می یابند و اداره و کنترل مملکت را در دست می گیرند. به عنوان نمونه این افراد تمام سعیشان را می کنند تا نسل فردا را به منظور شستشوی مغزی و نهایتا استعمار مغز و اندیشه و باورهای آنها – با استفاده از منابع آموزشی و انسانی و سیستم آموزشی خود-  به منظور استشمار و استعمار آنها به به اصطلاح محیط های آکادمیک  خود جذب نمایند. آنها نسل فردا را در چنین محیط هایی به انکار خود و به  اطاعت کورکورانه از روسای ظالم و ستمگر خود تمرین و عادت می دهند تا بتوانند آنها را همانند گوسفند در خدمت آرمان های قدرت طلبانه روسای تمامیت خواه خود قرار دهند. نکته حیرت آور این است که چنین افرادی که در خدمت ظلم و ستم و فساد و استبداد هستند مدام در مجامع بین المللی بر این نکته تاکید دارند که خداوند ما را بر زمین فرستاده تا د رخدمت بشریت و رها سازی محرومین و مستضعفین باشیم!؟

 

جامعه: قربانی نهایی

بنابراین نهایتا این جامعه است که در نتیجه بکارگیری چنین رژیم آموزشی قربانی می شود چرا که این سیستم آموزشی قادر نیست مهارت های علمی و از همه مهمتر مهارت های اجتماعی و آگاهی های سیاسی شهروندان را ارتقا دهد. این که مسئولین در حرفه خود حرفه ای نیستند و شایستگی پست هایی را که اشغال کرده اند  ندارند  در جامعه ما یک اصل رایج است! توانائی ها و پتانسیل و ذات و شخصیت و نیات این افراد موقعی بر همگان آشکار می شود  که چندی از مسئولیت هایی را که پذیزفته اند می گذرد. و برای این که مسند قدرت خود و اربابانشان که از طریق به اصطلاح سیستم آموزشی خود آنها را پرورده اند و به خدمت گرفته اند حفظ کنند این گروه از افراد در وهله اول و در لایه های بیرونی به بعضی از استراتژی های خود مثل چاپلوسی وتملق و ریا و نیرنگ و بوقلمون صفتی روی می آورند. در پوشش این رفتارهای شیطانی این گروه  از افراد (مسئولین) دست به هر کاری می زنند تا مانع رشد و پیشرفت "افرادی خاص" که از نظر و دیدگاه آنها "خطر" هستند بشوند چرا که به خوبی دریافته اند که با مطرح شدن این افراد در سطح جامعه آنها جایگاه و پایگاه خود را از دست خواهند داد. از جمله حربه های این افراد برای "حذف" رقبا و مخالفین خود  ترور شخصیت و مطرود و منزوی و تحقیر کردن آنان است – از میان برداشتن افرادی که می توانند با تخصص خود باعث و بانی سعادتمندی جوامع خود باشند. لازم به یادآوری نیست که این افراد به طور نا محسوس به این امور برای بقای اربابانشان که برای جامعه ناشناخته  باقی می مانند می پردازند. به محض این که این افراد شما را فردی متفکر و صاحب اندیشه و یا کسی که جسارت ایستادن در برابر ظالم و یا کسی که میل به حمایت از ستمدیدگان و مبارزه با مستبدین رادارد و یا کسی که جسارت آشکار کردن فساد در سطوح بالای مدیریتی و آگاه ساختن جامعه و تشویق آنها به مبارزه را دارد ببینند،  آنها بر روی شما تمرکز کرده و شما را وارد لیست سیاهشان می کنند:

 

  1. آنها شما را هدف می گیرند.
  2. آنها به تحقیق و تجسس در زندگی شخصی و گذشته شما می پردازند و نقاط ضعف شما را شناسایی کرده و در مواردی که شما احتمال لغزش را دارید سرمایه گذاری و توطئه می کنند. به عبارت دیگر آنها به شما خیانت می کنند.
  3.  آنها شما را گیر می اندازند و رسوا می کنند.
  4. آنها شما را مسخره و تحقیر می کنند.
  5. آنها شما را تبعید و مطرود و منزوی می کنند و حتی عزیزان شما را نیز هدف می گیرند و شما را در نهایت با بربریت و توحش قربانی می کنند تا شاید بدین سیاق قدرت، موقعیت، منافع مادی و مردم و یا همان مالمیک خود و دنیای رویایشان را برای همیشه حفظ کنند.

 

آری،  تا زمانی که قدرت مطلقه وجود داشته باشد بی عدالتی و تبعیض نژادی وظلم و ستم و فساد و استبداد و ترور و تخریب  نیز وجود دارد. تمام آنچه را که اینجانب می خواهم بگویم این است که "آنها" کنترل کردن و استعمار و استشمار و استحمار ملت و یا همان مال الاتجاره خود را دوست دارند و بنابراین در نتیجه چنین دوست داشتنی آنها زندگی را می کشند. آنها افرادی همانند اینجانب را مطرود و منزوی می کنند و حتی (به طور نامحسوس) می کشند تا جامه را کور و برده نگه دارند. لازم به توضیح  نیست که این خود نوعی نسل کشی کسانی می باشد که می توانند در خدمت صلح و ثبات و تعالی جامعه و اسلام راستین باشند.

 

در چنین شرایطی است که علاوه بر فاجعه علمی، روش آموزش سنتی کنونی به افزایش برخی فاجعه های اجتماعی نیز انجامیده است. بعنوان نمونه – در ایران – آنگونه که اقلیما (2010) تائید می کند،  حداقل 25% دانش آموزان و دانشجویان قبل از اینکه مدارک خود را بگیرند ترک تحصیل می کنند. افزایش جرم های پیچیده، سرقت ها و حیف و میل و چپاول های میلیاردی،  طلاق، خودکشی و از همه مهمتر ظهور ایدئولوژی ها و ادیان جدید و نیز فرار مغزها، قسمتی از تاثیرات مخرب این رژیم آموزشی ناکارآمد است - که از نظر اینجانب به عمد به این گونه طراحی شده است-  که نهایتا به جوامع چلاق،  دیکتاتور شیب و نهایتا هرج ومرج می انجامد. بله، واقعیت این است که همان طور که پائلو فره (1998) باور دارد "هرچند تمامیت خواهی و استبداد منجر  به بی رخوتی، انکار خود، مطیع محض بودن، چاپلوسی و ریا کار شدن و عدم مقاومت در برابر حکومت های خودکامه و ترس از آزادی می شود"  اما واقعیت این است که تمامیت خواهی و استبداد مطلقه نهایتا باعث می شود که مردم در نقش اپوزیسیون ظاهر شوند که در آن صورت هر گونه  محدودیت، خود کامگی و تمامیت خواهی را بر نخواهند تافت. این امر همان طور که گفته شد به هرج و مرج می انجامد. بنابراین نمی توان رابطه ای بین کسانی که روش تدریس سنتی را تشویق می کنند و بکار می گیرند و جوامع سرزنده و پویا و سالم و خلاق و متمدن متصور شد.

 

دنیای تحت تاثیر واقع شده: پیامدهای بکارگیری روش بانکی در سطح بین المللی 

همان طور که قبلا هم اشاره  داشته ام بکار گیری این نوع سیستم آموزشی منحصر به ایران نیست بلکه در برخی دیگر از نقاط جهان هم به خدمت گرفته شده است. برای تائید این گفته خود به توضیح لویس، اسلویکو و اسلویک (2010) درباره سیستم آموزشی  در برخی نقاط آمریکا و اروپا استناد می کنم : " سیستم آموزشی آمریکا همانند سیستم آموزشی اروپا که از آن به عاریت گرفته شده است برمبنای رقابت بین افراد و اهداف انفرادی بنا شده است. در هر دو نوع سیستم آموزشی،  معلمان سعی می کنند شاگردان را جدا از یکدیگر نگه دارند. اخیرا سیستم امتحانات این سیستم آموزشی بر مبنای استاندارد های مورد پذیرش سفید پوستان طراحی شده است  و سوالات بر مبنای تجربیات و آگاهی های سفید پوستان طراحی می شود." بنابراین سیستم آموزشی در برخی از کشور های غربی نیز به همین گونه است. به نظر اینجانب می رسد که این سیاستمداران تمامیت خواه هستند که در جهت استحمار و استشمار و استعمار ملل خود این گونه سیستم های آموزشی را طراحی کرده و بکار می گیرند تا از آنان گوسفندانی بسازند.

 

در نتیجه عدم پایبندی به نرم ها  واصول و قواعد و ارزشهای انسانی که مسبب آن سیستم آموزشی بانکی است خسارت های جبران ناپذیری در سطح بین المللی به بشریت وارد شده است. گستره دامنه همان مشکلات و مسائل که در سطح کلاس ها در برخی کشورهای دنیا دیده می شود در سطح مناسبات بین المللی نیز وجود دارد. برای نمونه  نوع مدیریت از بالا به پایین دنیا توسط برخی سیاستمداران در برخی کشور ها همانند آمریکا – که توسط سیستم آموزشی بانکی تربیت شده اند- به برخورد فرهنگ ها، تمدن ها و حتی مذاهب – به نام دموکراسی – انجامیده است. اما باید به قدرت های جهانی یادآور شد که دموکراسی یک ایدئولوژی می باشد که بیش از همه انتظار دارد که آزادی خواهان به مهارت های مورد نیاز در ارتباطات انسانی مسلط باشند چرا که بدون بکارگیری آنها دموکراسی چلاق خواهد بود. عدم توانایی برخی سیاستمداران غربی برای گوش دادن به شرق و نگاه عجیب از بالا به پایین و تحقیر آمیز آنها به سایرین به بدبختی های بشریت در عصر حاضر دامن خواهد زد - البته اگر مدرسان و یا همان ایجنت های بیدار سازی و آگاه کردن انتقادی مردم بی تفاوت و پسیو باقی بمانند.

 

چه باید کرد؟

قبل از ادامه بحث، یادآوری می شود که اندیشمندان زیادی همچون دولیمور(1989) بر این باور هستند که " این آگاهی بشر نیست که موجودیت او را تعیین می کند و شکل می دهد، بلکه برعکس این موجودیت اجتماعی اوست که هوشیاری و بیداری او را سبب می شود." بنابراین بر طبق این اصل و قاعده کلی مارکسیست ها که مورد تائید اسلام هم هست،  افراد محصول جامعه خود هستند. و نکته قابل تامل این است که جامه محصول سیستم آموزشی آن می باشد! و آنها این رژیم را طراحی کرده اند. بنابراین این خرده دزدها و مجرمان  نیستند که باید محاکمه شوند و دستانشان قطع شود و سنگ سار شوند بلکه این سران فساد و ظلم و ستم و تبعیض و استبداد هستند که باید چنین شوند، چرا که آنها مسبب اصلی تمام جرم ها و فسادها و بدبختی ها در جوامع هستند.

 

به طور خلاصه سیستم فعلی  آموزشی ما نه تنها قادر نیست که به واقعیات دنیای واقعی بپردازد،  بلکه عامل اصلی ایجاد فاصله بین آنچه دنیای امروز می باید  می بود و آنچه درعمل هست می باشد. واقعیت وحشتناک این است که این حقه (سیستم آموزشی بانکی) نه یک سیستم آموزشی است و نه یک جایگزین  برای سایر روش های آموزشی بلکه این رزیم د رعمل یک استراتژی و حتی ابزار روانشناسی برای هیپنوتیزم کردن شهروندان به این منظور که همانند گوسفند در جامعه زندگی کنند می باشد. همین که این جامعه اجازه دهد که یک اقلیت با نیرنگ و تزویر و ایجاد ارعاب بر آنها حکومت کنند و منافع مالی و منابع انسانی آنها را به یغما ببرند دال بر گوسفند بودن آنها می باشد. بعبارت دیگر روش تدریس بانکی  یک ابزار برای نهادینه کردن فرهنگ مورد نیاز برای تقویت و استمرارحکومت های خودکامه  و امپریالیسم می باشد تا به واسطه  آن تفکر،  نگرش ها، باورها و رفتار شهروندان کنترل شوند. بنابراین سیستم آموزشی بانکی بدرد زندگی هدفمند و سعادتمندانه کردن شهروندان امروزی نمی خورد. و این نیاز مبرم به یک "تغییر کلی" در سیستم آموزش فعلی را می طلبد که هرگز نتوانسته است به یادگیری واقعی و نهادینه کردن مهارت ها و ارزش های انسانی - چه رسد به اسلامی - بینجامد.

 

آیا روش تدریس "ارتقاء مهارت محاوره ای" (CLT) در آموزش زبان به اندازه کافی موثر هست که جایگزین روش سنتی شود؟

در چنین شرایطی است که توجه غالب متخصصان آموزش زبان به روش تدریس ارتقاء مهارت محاوره ای شاگردان جلب شده است. اما واقعیت این است که این روش تدریس تا به حال موفق نبوده است چرا که پرداختن به واقعیات دنیای پیچیده  کنونی مورد غفلت طراحان این روش تدریس واقع شده است. در سطح کلاس یکی از مشکلات این روش تدریس این است که در امر تدریس از فرمول "ارائه درس، تکرار شاگردان  و تمرین شاگردان" (PPP) طبعیت می کند. این روش تدریس همین طور این قابلیت را ندارد که کار گروهی را که در فراگیری زبان بسیار حائز اهمیت است به خدمت بگیرد و نهادینه کند. این روش تدریس قادر نیست به منابع متعدد تدریس و نیز انگیزه فراگیران و درجه درگیر شدن آنها در فرایند یادگیری توجه داشته باشد. این روش تدریس قادر نیست تفاوت های استراتژی ها و سبک های یادگیری فراگیران را در نظر بگیرد. به نظر می رسد که مکانیزم های این روش تدریس بیشتر به نفع شاگردان قوی تر و برون گرا می باشد تا شاگردان متوسط و درونگرا که اکثریت را نیز تشکیل می دهند. مشکل دیگر این روش تدریس این است که چنبه های عاطفی یادگیری مثل روحیه و عواطف شاگردان و نوع محیط یادگیری و نیز باورهای اجتماعی و فرهنگی شاگردان را در نظر نمی گیرد. دلیل این نقایص هم به این مطلب بر می گردد که از نظر طراحان این روش تدریس این "نوع" روش تدریس است که مهم است و نه این موارد جزئی! علاوه بر این  به نظر می رسد که این روش تدریس بیشتر برای زبان آموزانی مفید است که در کشور هایی زندگی می کنند که در آنها زبان انگلیسی به عنوان زبان دوم در نظر گرفته می شود و نه به عنوان زبان خارجه آن طور که در ایران است. واقعیت تلخ دیگر این است که این روش تدریس قابلیت ارتقاء مهارت های محاوره ای شاگردان را در تمام سطوح محاوره ای از قبیل سطح گرامری و زبانی و اجتماعی و فرهنگی که در واقع برای ارتقاء همزمان چنین سطوحی طراحی شده است  را ندارد. اینکه این روش تدریس بر پایه  یک نظریه خاص در یادگیری زبان و نیز بر مبنای یک سیلابس خاص طراحی شده است از دیگر مشکلات آن می باشد. تئوری زبان این روش تدریس محدودتر و ناقص تر از ان است که مبنای طراحی منابع آموزشی و سیلابس آموزشی در دنیای پیچیده  کنونی باشد. آنچه شرایط را برای این روش تدریس یه اصطلاح مدرن که مورد تاکید تقریبا تمامی متخصصان آموزش زبان در دنیا و به ویژه در ایران است،  بدتر  می کند این است که این روش تدریس در تئوری یادگیری خود به طور شفاف به ماهیت پروسه یادگیری و به مکانیزم های موثر در فرایند یادگیری نمی پردازد. از طرف دیگر این روش تدریس واقعیت های اقتصادی، تاریخی،  فرهنگی،  اجتماعی  و بویژه سیاسی را در ایران در نظر نمی گیرد. همانطور که هارمر(2003) اشاره دارداین روش تدریس غافل از این واقعیت است که عمل تدریس باید برخی اوقات به جنبه های معنوی انتقال و فراگیری دانش نیز بپردازد. و نهایتا اینکه مهمترین مشکل این روش تدریس به اصطلاح مدرن این است که این روش تدریس غافل از این واقعیت است که زندگی موفق در دنیای پیچیده کنونی و قادر بودن به مواجه شدن با مشکلات امروزی چیزی ورای صرفا  مکالمه افکار و عقاید و ایده ها را می طلبد.

 

علاوه بر تمام این نقایص، اینجانب بر این باور هستم که این روش تدریس هم چون سایر روشهای تدریس در عمل بر مبنای ایدئولوژی رفتارگراها طراحی شده است. این واقعیت که این روش تدریس در نهایت ممکن است قادر باشد که صرفا توانایی محاوره ای شاگردان را افزایش دهد  کافی است که این ایده مطرح شود که این روش تدریس و طراحان آن - در عمل-  نسل فردا را چیزی بیشتر از حیوانات نمی پندارند. اینکه نسل فردا را - در آموزش-  قادر کنیم که صحبت کنند،  هدف تحقیر کننده ای برای انسان ها می باشد چرا  که برخی حیوانات هم قادرند در صورت تعلیم با ما ارتباط موثر برقرار کنند. در چنین شرایطی است که متخصصان آموزش زبان دارند به روش های تدریس که بر کارگروهی،  یادگیرنده،  پروسه یادگیری و محیط یادگیری و برخی مولفه های موثر دیگر بر یادگیری همانند نگرش شاگردان و انتظارات فرهنگی اجتماعی آنها توجه دارند روی می آورند. در میان چنین روش هایی،  روش های یادگیری گروهی می باشند. باور رایج در بین متخصصان امر تعلیم و تربیت به طور کلی و متخصصان آموزش زبان به طور اخص این است که این گونه از روش های تدریس پتانسیل جبران کردن نقایص روش های تدریس کنونی را دارند! اما قبل از ادامه بحث باید یادآوری شود که روش تدریس هایی که بر مبنای کار گروهی می باشند نام های متفاوتی دارند که از جمله آنها گروه های یادگیری،  کار تیمی، یادگیری فعال،  یادگیری مشارکتی،  یادگیری گروهی،  یادگیری تعاملی و حتی گاهی اوقات یادگیری بر مبنای حل مساله می باشند. عنوان هر چه که باشد ویژگی تمام این روش ها به وجود آوردن یک محیط مشارکتی شاد و پویا که در آن همه برنده هستند می باشد. این روش ها که غالبا در دانشگاه های آمریکایی و اروپایی طراحی و ارائه گردیده اند در غالب نقاط کشورهای پیشرفته  همانند آمریکا،  انگلستان، استرالیا،  کانادا، هلند، مکزیک و اسکاتلند به خدمت گرفته شده اند.

 

همین طور در اینجا باید یادآوری شود که اینجانب در یکی از کتبم که توسط انتشارات جنگل تهران چاپ شده است (حسینی2012) تمام این روش های تدریس را تجزیه و تحلیل کرده و بر مبنای برهان و استدلال رد کرده ام. اینجانب بر این باور هستم که این روش های تدریس قابلیت و پتانسیل آماده کردن نسل فردا را برای زندگی در دنیای پیچیده امروز ندارند چرا که نمی توانند واقعیات دنیای امروز را انعکاس دهند. در چنین شرایطی است که اینجانب روش تدریس- منحصر به فرد خود را که بر مبنای  تئوری آموزش -  سیاسی  خود طراحی کرده ام به متخصصان امر تعلیم و تربیت به طور کل و در حوزه آموزش زبان به طور اخص ارائه داده ام.  این روش تدریس جایگزین بسیار مناسبی برای روش تدریس CLT می باشد.

 

نتیجه

واقعیت این است که گرایشات برتری جویانه کاپیتالیسم در سناریوی کنونی  جهان در حال کلوبالیزه شدن سیستم های آموزشی را در جهت رسیدن به منافع خویش تحت سیطره خود در آورده اند. به طور سنتی آنها سبب کار و رقابت انفرادی  که باعث پدید آمدن برنده و بازنده و به طبع آن ایجاد خصومت بین افراد می باشد شده اند. این روش های تدریس به خدمت گرفته شده اند چرا که عملا  و در نهایت  قدرت تفکر و نگرش خلاقانه و انتقادی را از نسل فردا و شهروندان سلب می کنند و باعث خلق و ماندگاری دنیایی می شوند که در آن فقرا روز به روز فقیر تر و ثروتمندان و قدرتمندان روز به روز قدرتمند تر و ثروتمند تر می شوند. علیرغم تمایل و تب و تاب برای بکارگیری روش های تدریس سنتی، وجود دارند قسمت هایی از دنیا که در حال و یا در پی به کارگیری روش های آموزشی کاراتر و مفید تر هستند. دولتمردان، دست اندرکاران امر تعلیم و تربیت و شهروندان و شاگردان باید به این نکته توجه بیشتری داشته باشند که مزایای یادگیری و رسیدن به اهداف در محیط های تعاملی و گروهی همانند آنچه توسط روش تدریس اینجانب ارائه شده است برای شرایط حاضر در دنیای کنونی بسیار چشمگیر و قابل توجه هستند.  روش تدریس انیجانب یک روش تدریس موثر و کارا می باشد که راه حلی مناسب برای آماده کردن نسل فردا جهت زندگی کردن در دنیای پیچیده  کنونی که به شدت رقابتی می باشد هست. اینجانب سعی دارم از طریق این روش تدریس که مورد اقبال مجامع بین‌المللی نیز واقع گردیده به نهادینه کردن اصول دموکراسی (اسلامی) در نسل فردا -  جهت ساختن فردایی بهتر و عاری از ظلم و ستم و فساد و استبداد -  بپردازم. کسانیکه با این روش تدریس (در مدارس/ موسسات و دانشگاهها) آموزش می بینند علاوه بر اینکه به "کاربرد زبان در محیط های واقعی" مسلط می شوند "متفکر" / "منتقد" / "خلاق" / "مشارکت جو" و هم زمان "اهل رقابت" و "سیاسی"  بار می آیند و قادر خواهند بود نقش بسیار موثرتری در سرنوشت خود ایفا نمایند. روش تدریس اینجانب بر مبنای یافته های علمی در زبانشناسی کاربردی،  آموزش زبان، روانشناسی ذهنی و اجتماعی، جامعه شناسی،  انسان شناسی، اقتصاد، فلسفه و علوم سیاسی می باشد. در نهایت آنچه اینجانب می خواستم مطرح کنم این  نکته بود که اگر می خواهیم دنیایی عاری از ظلم و ستم و فساد و استبداد داشته باشیم و اگر می خواهیم نسل فردا را برای مواجه شدن با مشکلات دنیای امروز و فردا که به شدت پیچیده،  رقابتی و سرشار از تشدد آراء و فرهنگ هاست، آماده کنیم،  باید سیستم آموزشی خود را از بنیان تغییر دهیم - تغییر در هدف گذاری،  تغییردر مدیریت منابع انسانی، تغییر در منابع آموزشی و نهایتا تغییر در روش های تدریس. اما لازمه این نوع تغییرات،  تغییر در نگرش های تمام مسئولان و دست اندرکاران را می طلبد که چز با تغییر خود آنها میسور نیست!

 

 منابع بیشتر برای آشنایی با محتوای کتاب اینجانب

: وبلاگ شخصی نویسنده (دکتر حسینی)http://beyondelt.blogfa.com

  1. “Where is the Iranian Education System Taking Us?!” / سیستم آموزشی ما به کجا می رود؟! "

        Published at Nasle Sookhte Analytical News Agency. / پایگاه خبری تحلیلی نسل سوخته  

Available at http://www.naslsokhteh.ir/?p=4176#comment-188

                 Published at Iranian Teachers' Organization. /  پایگاه خبری تحلیلی سازمان معلمان ایران  

Available at http://smi-edu.com/index.php

Published at Iranian Educators’ Analytical News Agency. / پایگاه خبری تحلیلی فرهنگیان ایران  

Available at http://www.farhangiannews.ir/view-18564.html

  1. “Today World Teachers’ Responsibilities” "وظایف معلمان و اساتید در عصر و شرایط حاضر" /

Published at Iranian Educators’ Analytical News Agency. / پایگاه خبری تحلیلی فرهنگیان ایران  

Available at  http://www.farhangiannews.ir/view-20441.html

  1. “An Effective Approach to Teaching” "یادگیری تیمی رقابتی" /

Published at Iranian Educators’ Analytical News Agency. / پایگاه خبری تحلیلی فرهنگیان ایران  

Available at  http://www.farhangiannews.ir/view-20788.html

                 Published at Iranian Teachers' Organization. /  پایگاه خبری تحلیلی سازمان معلمان ایران  

Available at  http://smi-edu.com/index.php/%D8%AE%D8%A8%D8%B1/1247-%DB%8C%D8%A7%D8%AF%DA%AF%DB%8C%D8%B1%DB%8C-%D8%AA%DB%8C%D9%85%DB%8C-%D8%B1%D9%82%D8%A7%D8%A8%D8%AA%DB%8C

  1. Hosseini, S.M.H. (2012). Beyond the present methods and approaches to ELT/Education: The crucial need for a radical reform. Tehran: Jungle Publications.

 http://smi-edu.com/index.php/%D8%AE%D8%A8%D8%B1/1195-beyond-the-present-methods-and-approaches-to-elt-education-the-cruc

================

 

 

مآم

تعداد بازدید: 4564 ، امتیاز کاربران: 0 (0 نفر) ،    
  

اضافه نمودن به: Share/Save/Bookmark

نظرات کاربران: 2 نظر (فعال: 2 ، در صف انتشار: 0، غیر قابل انتشار: 0)
مرتب سازی بر حسب ( قدیمیترین | جدیدترین | بیشترین امتیاز | کمترین امتیاز | بیشترین پاسخ | کمترین پاسخ)
سید محمد حسن حسینی
|    | 1395/9/12 - 20:20 |     0     0     |
لینک فیلم روش تدریس منحصر بفرد من اسلحه آموزشی من که فراموش کردم در مقاله ام به آن اشاره کنم:

یوتیوب: https://youtu.be/cPtOUaIkJl
آپارات: http://www.aparat.com/v/i32tK

مونسی
|    | 1393/7/4 - 02:25 |     10     0     |
سبک این مقاله از مقالاتی که تا حالا خوندم متفاوت هست. خیلی فنی بود. با تشکر از شما دست اندرکاران محترم این سایت مفید.


نظر شما:
نام:
پست الکترونیکی:
نظر
 
  کد امنیتی:
 
امتیاز شما به اين خبر:
   کد امنیتی:
 
   پربیننده ترین مطالب  

  بخشنامه 1000/1403/115 مورخ 1403/01/08 دستمزد مبنای کسر حق بیمه در سال 1403


  بخشنامه تامین منابع متناسب سازی حقوق بازنشستگان از طریق افزایش یک درصد ارزش افزوده


 
   تبلیغات صفحات داخلی  
 
 
 
::  صفحه اصلی ::  تماس با ما ::  پیوندها ::  نسخه موبایل ::  RSS ::  نسخه تلکس
© نسخه سوم فرهنگیان نیوز 1391
shoghlorg@gmail.com | info@farhangiannews.ir
پشتیبانی توسط: خبرافزار
Check  Out My Rank On PRTracking.com!
  خبر فوری: 🎊MBA & DBA🎊 IN COACHING