سه شنبه، 28 فروردین 1403 - 14:35   
  تازه ترین اخبار:  
- اندازه متن: + -  کد خبر: 23245صفحه نخست » اخبار علمی ، فرهنگیپنجشنبه، 29 آبان 1393 - 17:30
با خشونت ھرگز
  
فرهنگیان نیوز - تدبیر:

بچه ھا لال شوید ، بی ادب ھا ساکت » سخت آشفته و غمگین بودم ، به خودم می گفتم : « بچه ھا تنبل و بداخلاقند ، دست کم می گیرند درس و مشق خود را » 
« باید امروز یکی را بزنم ، اخم کنم و نخندم اصلاً تا بترسند و حسابی ، ھمه از من ببرند 

خط کشی آوردم ، در ھوا چرخاندم ، چشم ھا در پی چوب تنبیه ھر طرف می غلطید . 
« مشق ھا را بگذارید جلو ، زود معطل نکنید » 
اولی کامل بود ، خوب ، دومی بدخط بود ، بر سرش داد زدم ، سومی می لرزید ، خوب گیر آوردم 
صید در دام افتاد و به چنگ آمد زود دفتر مشقِ حسن گم شده بود . 

ھمچنان می لرزید . « تو کجایی بچه ؟ بله آقا این جا » این طرف ، آن طرف نیمکتش را می گشت 
« به خدا دفتر من گم شده آقا ھمه شاھد ھستند ، ما نوشتیم آقا » ، « پاک تنبل شده ای بچه بد » 
« بازکن دستت را ، خط کشم بالا رفت ، خواستم برکف دستش بزنم ، او تقلا می کرد ، چوب پایین آمد » 
ناله سختی کرد ، چون نگاھش کردم ، گوشه صورت او قرمز بود ، 
ھق ھقی کرد و سپس ساکت شد ، ھمچنان می گریید . 
مثل شمعی آرام ، بی خروش و ناله 

ناگهان «حمدلله» در کنارم خم شد---- زیر یک میز کناردیوار، دفتری پیدا کرد 
گفت : آقا اینھاش ، دفتر مشق حسن ، چون نگاھی کردم خوش خط و عالی بود . 
غرق در شرم و خجالت گشتم ، جای آن چوب ستم بر دلم آتش می زد . 
سرخی گونه ی او به کبودی گروید . 

صبح فردا دیدم که حسن با پدرش ، با یکی مرد دگر 
سوی من می آیند ، خجل و شرمزده ، دل نگران 
منتظر ماندم من تا که حرفی بزنند ، شکوه ای یا گله ای 
یا که دعوا شاید ، سخت در اندیشه آن ھا بودم 

پدرش بعدِ سلام ، گفت: لطفی بکنید و حسن را بسپارید به ما » 
گفتمش 
« چی شده آقا رحمان » : گفت : این خنگ خدا وقتی از مدرسه برمی گشته ، به زمین افتاده ،بچه سر به ھوا ، یا که دعوا کرده ، قصه ای ساخته است ، زیر ابرو و کنار چشمش متورم شده ! 
درد سختی دارد ، می بریمش دکتر با اجازه آقا 


چشمم افتاد به چشم کودک ، غرق اندوه و تأثر گشتم « من شرمنده معلم بودم » ، 
لیک این کودک خُرد و کوچک ، این چنین درس بزرگی می داد . 
بی کتاب و دفتر ، من چه کوچک بودم ، او چه اندزه بزرگ ، به پدر نیز نگفت 
آن چه من از سر خشم برسرش آوردم . 

عیب کار از خود من بود و نمی دانستم ، من از آن روز«معلم» شده ام 
بعد از آن ھم دیگر در کلاس درسم ، نه کسی بداخلاق ، نه یکی تنبل بود 
ھمه ساکت بودند ، تا حدود امکان درس ھم می خواندند . 

او به من یاد آورد ، این کلام از مولا ع 
که ھنگامه ی خشم ، 
نه به فکر تصمیمی ، نه به لب دستوری ، نه کنم تنبیھی ، یا چرا اصلاً من عصبانی باشم ؟ 
با محبت شاید ، گرھی بگشاییم ، با خشونت ھرگز ! 

قال علی ع 
شده الغضب تغیرالمنطق و تقطع ماده الحجه و تفرق الفھم 
خشم شدید ، چگونگی گفتار را تغییر می دھد ، اساس استدلال را به ھم می ریزد ، تمرکز فکر را ازمیان می برد و فھم آدمی را پراکنده می سازد . 
ادامه …

 

تعداد بازدید: 712 ، امتیاز کاربران: 0 (0 نفر) ،    
  

اضافه نمودن به: Share/Save/Bookmark

نظرات کاربران: 1 نظر (فعال: 1 ، در صف انتشار: 0، غیر قابل انتشار: 0)
مرتب سازی بر حسب ( قدیمیترین | جدیدترین | بیشترین امتیاز | کمترین امتیاز | بیشترین پاسخ | کمترین پاسخ)
ناشناس
|    | 1393/9/2 - 01:40 |     1     0     |
با سلام
امروز متاسفانه یکی از دبیران خوب درس فیزیک شهرستان بروجرد به نام آقای خشخاشی به ضرب چاقوی یکی از دانش آموزان سال اول متوسطه دوم به کما رفت.
شنیده ها حاکی از فوت نامبرده دارد
لطفا در خصوص نحوه وقوع و دلایل و انگیزه اطلاع رسانی کنید


نظر شما:
نام:
پست الکترونیکی:
نظر
 
  کد امنیتی:
 
امتیاز شما به اين خبر:
   کد امنیتی:
 
 
 
 
© نسخه سوم فرهنگیان نیوز 1391
shoghlorg@gmail.com | info@farhangiannews.ir
پشتیبانی توسط: خبرافزار
Check  Out My Rank On PRTracking.com!
  خبر فوری: گزارش مراسم هفتمین بزرگداشت روز ملی منابع انسانی