فرهنگیان نیوز - تدبیر https://telegram.me/edufarhangian:
این حرفهای یکی از دانشآموزانی بود که معتاد شده است و دیگر ابایی از گفتن آن ندارد.
به گزارش مفتاح، بگو به چه چیز اعتیاد نداری؟ به تمام مخدرهایی که شنیدهای و دیدهای مبتلایم! زمینه این اعتیاد را نگاه پدر و مادرم برایم رقم زد. پدرم دکتر دندان پزشک و مادرم معلم است .همیشه دوست داشتند در میان بچههای هم سن و سالم به خصوص بچههای اقوام سرآمد باشم، نمره درسیام، لباس، وضعیت ظاهریام و… از همه آنها بهتر باشد.همیشه در رقابت بودم ، معلوم است کسی که همیشه در رقابت است چه حالتی را پیدا میکند این توقع من را معتاد کرد زیرا در استفاده از مواد روزهای اول خیلی سرحال بودم و با دیگران متفاوت و خوش میگذشت اما حال امروزم دیگر ..!!!!
این حرفهای یکی از دانشآموزانی بود که معتاد شده است و دیگر ابایی از گفتن آن ندارد. گزارشگر روزنامه خراسان گزارشی را تهیهکرده از دانشآموزانی که گرفتار اعتیاد شدهاند که اگر چارهاندیشی برای آنها نشود شاید دیگر دانش آموزان در این حریق بسوزند.
«تنها شاخه درخت خانواده بودم»
در سفید مدرسه همزمان با زنگ تعطیلی باز شد، منتظرم تا سوژه یا سوژههای مورد نظر مهمان چشمانم شوند .از شما چه پنهان با کمک برخی از دانش آموزان از قبل شناخت اندکی از سوژهها دارم. میلاد اولین دانشآموزی بود که قیافهاش بازگوی حکایتی تلخ داشت .پس از معرفی خودم او را به صحبت دعوت میکنم اصلاً ابایی از بازگو کردن ندارد مانند اینکه زندگی خود را حکایت میکند.
از او میپرسم به چه چیز اعتیاد داری؟بگو به چه چیز اعتیاد نداری!
چرا معتاد شدی ؟
فشار بیش از حد خانواده .بهتر توضیح دهم من تنها فرزند خانواده هستم و پدرم دندانپزشک و مادرم معلم است .اصلاً از نظر مادی کمبودی نداشتم .اما پدر و مادر من همیشه از من توقع زیادی داشتند دوست داشتند، بین فرزندان اقوام و آشنایان سرآمد همه باشم چه از نظر درسی چه … و همین فشارهای بیش از حد بود که به فکرم رسید به دنبال آرامشی در این تلاطم باشم . دوستانم هم من را به چشم یک بچه لوس و … میدیدند و همیشه به تمسخر میگفتند تو حتی عرضه کشیدن یک پک سیگار را هم نداری و من هم که میخواستم کم نیاورم و خودم را به آنها نشان بدهم اولین بار لب به سیگار زدم . وقتی اولین پک را زدم و دودش را قورت دادم حالم به هم خورد و خیلی سرفه کردم و این آغازی بود برای مصرف سیگار. اوایل دود سیگار آرامش خوبی به من میداد و خوش میگذشت اما کمکم دیگر احساس میکردم سیگار هم چاره کار نیست و اینطور شد که دنبال مواد رفتم.مواد را از کجا جور میکنی ؟ اوایل مواد را در خانه دوستان مصرف میکردم و پولی هم برای آن نمیدادم اما کمکم که وابستهاش شدم همان دوستم را که در مهمانیها برایم مواد میآورد به خانهمان دعوت کردم و مواد را آنجا باهم مصرف میکردیم . کمکم از مواد مفت خبری نبود و تا پول مواد را تا ریال آخرش نمیپرداختم مواد را تحویلم نمیداد و رفاقت در آنجا معنایی نداشت .
هزینه موادت را از کجا تأمین میکنی ؟
وقتی که پدر و مادرم متوجه شدند تنها شاخه درخت زندگیشان معتاد شده است، درک این موضوع خیلی برای آنها سخت بود و دیگر از پول توجیبی های گذشته خبری نبود و به جایی رسید که با فروش لوازم شخصی خودم مثل ساعت مچی پول مصرف مواد را تأمین میکردم .دیگر احساس میکنم میلاد از سؤالاتم خسته شده و دوست ندارد ادامه بدهد از میلاد تشکر میکنم و به دنبال دومین سوژه میروم که توسط یکی از بچههای مدرسه سر قرار منتظر ما ایستاده بود .
گاهی برای تأمین هزینه موادم دستکجی هم میکنم.
-به سراغ افشین که در مقطع پیشدانشگاهی درس میخواند میروم. میخواهم سر صحبت را باز کنم ولی احساس میکنم زیاد دوست ندارد از اعتیادش برای ما صحبت کند اما من هم که نمیتوانم به راحتی از ماجرا بگذرم بدون حاشیه سر اصل ماجرا رفتم.
– چه موادی مصرف میکنی ؟
شیشه ، بنگ …
-چرا مواد ؟
همیشه به دوستان مایه دارم که پول تو جیبشان بود و بهترین تفریحها را انجام میدادند و من برای رفتن به پارک ملت پول کافی نداشتم حسادت میکردم . هر طور که بود دوست داشتم خودم را تخلیه کنم .این گونه بود که همراه با دوستانم در دور همیها از سیگار شروع کردم. اوایل فکر میکردم تفریحی سیگار میکشم اما کمکم از یکی دو نخ کار به جایی رسید که بستهای سیگار میکشیدم.
یک روز قرار بود برای بازی کامپیوتری به خانه یکی از بچههای مدرسه برویم. وقتی که همه دور هم جمع شده بودیم یکی از دوستانم یک تکه کاغذ آورد که داخلش موادی بود . گفت این بنگ است. روش مصرفش را هم همان جا یاد گرفتم و کمکم به آن معتاد شدم .اوایل تفریحی بود حس خیلی خوبی به من دست میداد اما کمکم معتادش شدم.
هزینه مواد را چطور تأمین میکنی ؟اوایل در دور همیها از دوستانم میگرفتم اما وقتی مصرفم بالا رفت و شیشه هم وارد ماجرا شد پولتوجیبی هم کفاف نمیداد به خانواده فشار میآوردم اما بازهم جواب گوی اعتیاد من نبود و همین شد که برای تأمین هزینه مواد گاهی سرقت هم میکردم .سؤالاتم را جمع و جور میکنم و زیاد وقتش را نمیگیرم تا از صحبت با من زده نشود شاید روزی دوباره به سراغش بیایم با افشین خداحافظی میکنم و میروم .اما یک نفر دیگر باقی مانده بود که روز بعد به سراغ او رفتم و بازهم منتظر دیدن آروین در حوالی مدرسه بودم .مدرسه که تعطیل شد لابه لای دانش آموزان از مدرسه خارج میشود خودم را به او میرسانم و خواستهام را با او مطرح میکنم اصلاً مخالفتی نمیکند و انگار دوست دارد در مورد اعتیادش با من حرف بزند .
از اعتیاد به سیگار تا مصرف ماری جوانا
چطور شد معتاد شدی ؟ اکثر اوقات با دوستانم بیرون میرفتم و تفریح میکردیم من که اهل سیگار و… نبودم همیشه مورد تمسخر دیگر دوستانم که سیگاری بودند واقع میشدم و طوری شده بود که به من میگفتند تو بچه خانگی هستی و برای این کارها زاده نشدی و برای آنکه به آنها ثابت کنم من کسی نیستم که دوستانم فکر میکنند لب به سیگار زدم و کمکم به ماری جوانا رو آوردم والان هم گاهی تزریق میکنم .
از کشیدن مواد چه حسی به تو دست میدهد؟
اوایل سردرد شدیدی داشتم اما بعد احساس میکردم خیلی انرژی دارم ولی زیاد خوابم میآید .
به فکر ترک افتادی ؟
نه هنوز مصرف میکنم اما کم، نتوانستم ترکش کنم،مواد جزئی از زندگیام شده وهمان ساقی مهمانیها هنوز هم برایم مواد میآورد .
|