فرهنگیان نیوز - تدبیر https://telegram.me/edufarhangian:
مهدی فتحی- در گزارشی که روز چهار شنبه 22 دیماه از خبرگزاری ایسنا منتشر شد عبدالرضا فولادوند در مراسم امضای تفاهمنامه مرکز رسیدگی به امور مساجد با ادارهکل آموزش و پرورش شهرستانهای استان تهران اظهار کرد: «تعلیم و تربیت دانشآموزان از اهمیت خاصی برخوردار است. تمدن اولیه اسلام که پیامبر (ص) آن را بنا نهاده، از مساجد شکل گرفت و مساجد نقش مهمی را در تعلیم و تربیت و عبادات مردم ایفا میکردند. پس از توسعه استعمار بر جوامع، آنها با مطالعه بر تمدن اسلامی به نقش مساجد و حوزههای علمیه پی بردند و درصدد تضعیف این مراکز و پایگاههای انسانی بر آمدند.»
او در ادامه اظهار داشت : «دلیل این آسیبهای اجتماعی فاصله با تعالیم قرآنی و مساجد است.» و این در حالی است که به گفته ایشان «حدودا ۵۰ درصد از تعلیمات آموزش وپرورش ما حول محور مسائل تربیتی که نشات گرفته از اسلام است حرکت میکند.»
حال سوال اینجاست که در حالیکه تعالیم قرآنی و دینی حتی تا ابتدایی ترین سطوح آموزشی و پرورشی کشور و دبستانها و پیش دبستانیها نیز کشیده شده است و حدودا ۵۰ درصد از تعلیمات آموزش وپرورش ما حول این مسائل میچرخد، چرا باید بعد از این همه سال شاهد فاصلهگرفتن جامعه با تعالیم قرآنی و مساجد باشیم؟ وقتی که کودکان ما از سن 5 یا نهایتا 6 سالگی در معرض تعالیم قرآنی و دینی قرار میگیرند و آموزههای دینی در دروس مدرسه آنها به وفور یافت شده و آموزش داده میشوند، چرا باید هر روز شاهد دینزدگی کودکان و جوانان در جامعه باشیم و این همه آسیب و معضل اجتماعی را در جامعه به چشم ببینیم؟ چرا باید جامعه به سمت و سویی کشیده شده باشد که هر روز به پروندههای قضایی و آمار زندانیان و بزهکاریهای آشکار و پنهان در کشور افزوده شود؟ و چرا ما علیرغم کنترل های زیاد از طرق مختلف، قادر به پیشگیری از این آسیبها نبوده، و توان کم کردن آنها را در جامعه نداریم؟
به نظر میرسد بهجای اینکه مثل همیشه به پاک کردن صورت مسئله بپردازیم، و فرار رو به جلو بکنیم، میبایست به سیستم و ساختار آموزشی حاکم بر کشور یک نگاه ویژهتری کرده و یک بازنگری اساسی در این نظامِ ناقص آموزشی حاکم بر کشور بنماییم. چرا که ریشه بیشتر این آسیبها و معضلات اجتماعی در نحوه آموزش و نوع پرورش کودکان این سرزمین نهفته است، و تا این قسمت از ساختار اصلی جامعه در اولویت بازبینی و رسیدگی جدی قرار نگیرد؛ به جرات میتوان گفت که جوانان هرچه که به جلوتر میروند آسیبپذیرتر خواهند بود و به تبع آن جامعه دچار بحرانهای بیشتری میشود. وقتی که درسی مانند دین و زندگی که از نام آن هویداست که باید کاربردش چه باشد را در موضوعی مانند کنکور دخالت میدهیم، - صرف نظر اینکه اصل وجود چنین کتابی در دبیرستانها چقدر زیر سوال است، - خود دین، و زندگی جوانان و تمام باورهای یک جامعه را در معرض تجارت آموزشی قرار داده و صرفا دکانهایی برای افزایش درصد درستی تستهای زده شده در کنکور در این درس باز کردهایم، و عملا همه باورهای یک جامعه را صرفا به ده عدد تست یا بیشتر وابسته کردهایم.
یقینا آنچه در اینجا در اجبار به آموختن آموزههای دینی نمایان میشود، این است که کم کم و به تدریج کتابهای قرآن و مباحث دینی در بین کودکان، به یک امر روزمره و عادی تبدیل شده و حتی به علل مختلف از جمله ناخشنودی از سختگیری معلمان و یا کسب نمره پایین در این دروس، مورد بیمهری و توهین نیز از جانب کودکان قرار گرفته میشوند. لذا به نظر نگارنده، خود سیستم آموزشی حاکم بر کشور مقصر اصلی در دوری کودکان و نوجوانان و جوانان از مساجد و تعالیم قرآنی و تضعیف باورهای دینی در جامعه شده است. و اگر فکر اساسی برای رفع این معضل نشود به مرور همین مقدار اعتقادات باقیمانده جوانان نیز آسیب
میبینید.
|